پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۴۲ مطلب با موضوع «مهارت های زندگی» ثبت شده است

۰۴
آبان
جادوگری که روی درخت  زندگی میکرد
به او گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
او هم با زرنگی آرزو کرد که
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
او وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا .......
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد او هم باشید
که
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!
 

گاه آنچه امروز داریم و از آن لذت نمی بریم آرزوهای دیروزمان هستند!



  • علی حسنوند
۰۴
آبان
جادوگری که روی درخت  زندگی میکرد
به او گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
او هم با زرنگی آرزو کرد که
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و
جست و خیز کردن و آواز خواندن
و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر
بیشتر و بیشتر
در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند
عشق می ورزیدند و محبت میکردند
او وسط آرزوهایش نشست
آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا
و نشست به شمردنشان تا .......
پیر شد
و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود
و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند
آرزوهایش را شمردند
حتی یکی از آنها هم گم نشده بود
همشان نو بودند و برق میزدند
بفرمائید چند تا بردارید
به یاد او هم باشید
که
همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!
 

گاه آنچه امروز داریم و از آن لذت نمی بریم آرزوهای دیروزمان هستند!



  • علی حسنوند
۱۹
شهریور
برو به ادامه مطلب
  • علی حسنوند
۱۹
شهریور
برو به ادامه مطلب
  • علی حسنوند
۰۳
شهریور
برو به ادامه مطلب
  • علی حسنوند
۰۳
شهریور
برو به ادامه مطلب
  • علی حسنوند
۲۳
مرداد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عزیز بابا
 سلام گل بابا
الان که دارم می نویسم داخل شکم مادرت هستی .شش ماهت شده
دیروز بلاخره معلوم شد که دختربابا هستی، فاطمه بابا.آخه رفته بودیم سونوگرافی.
این روزها مادرت به نفس نفس افتاده راه رفتن براش سخته. کار کردن سخته وخوابیدن از همه سخت تر.
ماشاالله خیلی قوی شدی،از روی لگد زدنت به شکم مامان میفهمم.مادرت گاهی اون رو با زمین لرزه اشتباه میگیره آخه تازگیها زلزله اومده بود حالا هروقت تو لگد میزنی مامانت خیال میکنه باز هم زلزله است. ترس ورش میداره.
بعضی شب ها از صدای جیغ مادرت از خواب می پرم. خوب می دونم چکار باید بکنم.سریع می رم پای مادرت رو می کشم  وماهیچه پاش و مالش مید م تا گرفتگی اش برطرف شه .این پدیده از ویژگی های دوران بارداریه به خاطر کمبود بعضی از مواد در بدن زن باردار. آخه تموم قوتش رو صرف تقویت بچه اش می کنه.
ظاهرا بدن ماردت قبل از خود مادرت داره عشقش رو به تو نشون میده که حاضره اونچه رو که خودش نیاز داره تقدیمت کنه.

این ها رو نوشتم تا یه روز اگه مادرت پیر شد این روزها رو که از اون خاطره ای نداری با خودت مرور کنی.

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی‏ عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی‏ وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیر/لقمان 14
و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد، سستى بر روى سستى. و از شیر بازگرفتنش در دو سال است. [آرى، به او سفارش کردیم‏] که شکرگزارِ من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه‏] به سوى من است

فدات
بابا علی


علی حسنوند

منبع:پاتوق بچه شیعه ها   http://shia-patogh.blogfa.com/

  • علی حسنوند
۲۳
مرداد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عزیز بابا
 سلام گل بابا
الان که دارم می نویسم داخل شکم مادرت هستی .شش ماهت شده
دیروز بلاخره معلوم شد که دختربابا هستی، فاطمه بابا.آخه رفته بودیم سونوگرافی.
این روزها مادرت به نفس نفس افتاده راه رفتن براش سخته. کار کردن سخته وخوابیدن از همه سخت تر.
ماشاالله خیلی قوی شدی،از روی لگد زدنت به شکم مامان میفهمم.مادرت گاهی اون رو با زمین لرزه اشتباه میگیره آخه تازگیها زلزله اومده بود حالا هروقت تو لگد میزنی مامانت خیال میکنه باز هم زلزله است. ترس ورش میداره.
بعضی شب ها از صدای جیغ مادرت از خواب می پرم. خوب می دونم چکار باید بکنم.سریع می رم پای مادرت رو می کشم  وماهیچه پاش و مالش مید م تا گرفتگی اش برطرف شه .این پدیده از ویژگی های دوران بارداریه به خاطر کمبود بعضی از مواد در بدن زن باردار. آخه تموم قوتش رو صرف تقویت بچه اش می کنه.
ظاهرا بدن ماردت قبل از خود مادرت داره عشقش رو به تو نشون میده که حاضره اونچه رو که خودش نیاز داره تقدیمت کنه.

این ها رو نوشتم تا یه روز اگه مادرت پیر شد این روزها رو که از اون خاطره ای نداری با خودت مرور کنی.

وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی‏ عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی‏ وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیر/لقمان 14
و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد، سستى بر روى سستى. و از شیر بازگرفتنش در دو سال است. [آرى، به او سفارش کردیم‏] که شکرگزارِ من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه‏] به سوى من است

فدات
بابا علی


علی حسنوند

منبع:پاتوق بچه شیعه ها   http://shia-patogh.blogfa.com/

  • علی حسنوند
۲۰
مرداد


                       
            غنچه از خواب پرید
             
            و گلی تازه به دنیا آمد

            خار خندید و به گل گفت : سلام

            جوابی نشنید

            خار رنجید ولی هیچ نگفت

            ساعتی چند گذشت
            
        گل چه زیبا شده بود

        دست بی رحمی آمد نزدیک
         
        گل سراسیمه ز وحشت افسرد

        لیک آن خار در آن دست خلید

        گل از مرگ رهید

        صبح فردا که رسید
         
        خار با شبنمی از خواب پرید

        گل صمیمانه به او گفت : سلام  
         
        گل اگر خار نداشت،

        دل اگر بی غم بود،

        اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

        زندگی ،عشق، اسارت ،قهر ،آشتی، هم بی معنا می بود
 
    زندگی با همه وسعت خویش ، محفل ساکت غم خوردن نیست
     
    حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
     
    اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست
     
    زندگی جنبش و جاری شدن است

    زندگی کوشش و راهی شدن است
     
    از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند.
    
زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف،
 
یادمان باشد اگر گل چیدیم،
 
عطر و برگ و گل و خار،
 
همه همسایه دیوار به دیوار همند


حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
 
 فکر  معقول بفرما گل بی خار کجاست


  • علی حسنوند
۲۰
مرداد


                       
            غنچه از خواب پرید
             
            و گلی تازه به دنیا آمد

            خار خندید و به گل گفت : سلام

            جوابی نشنید

            خار رنجید ولی هیچ نگفت

            ساعتی چند گذشت
            
        گل چه زیبا شده بود

        دست بی رحمی آمد نزدیک
         
        گل سراسیمه ز وحشت افسرد

        لیک آن خار در آن دست خلید

        گل از مرگ رهید

        صبح فردا که رسید
         
        خار با شبنمی از خواب پرید

        گل صمیمانه به او گفت : سلام  
         
        گل اگر خار نداشت،

        دل اگر بی غم بود،

        اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

        زندگی ،عشق، اسارت ،قهر ،آشتی، هم بی معنا می بود
 
    زندگی با همه وسعت خویش ، محفل ساکت غم خوردن نیست
     
    حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
     
    اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست
     
    زندگی جنبش و جاری شدن است

    زندگی کوشش و راهی شدن است
     
    از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند.
    
زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف،
 
یادمان باشد اگر گل چیدیم،
 
عطر و برگ و گل و خار،
 
همه همسایه دیوار به دیوار همند


حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
 
 فکر  معقول بفرما گل بی خار کجاست


  • علی حسنوند