پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

امنیت

جمعه, ۱ شهریور ۱۳۸۷، ۰۶:۲۳ ب.ظ
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد .تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... دردش گفتنی نبود....!!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد...!انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته

منبع وبلاگ عطر بارونhttp://bo0oyebaran.blogfa.com/post/331

  • علی حسنوند

نظرات  (۱۱)

  • همیار ختم صلوات
  • بله واقعاً چادر یک نوع مصونیّت است نه محدودیّت .
    من یه دختر چادری هستم از نه سالگی که به سن تکلیف رسیدم چادر سفیدی که مامانم برای نمازم دوخته بود توراه مدرسه و وقتایی که بیرون میرفتم میپوشیدم. الان که دانشجو هستم خیلی راجع به حجاب و چادر و زن مطالعه میکنم دوست ندارم چادر پوشیدنم از روی عادت باشه سر کلاس اگرچه خیلی وقت ها من تنها چادری کلاسمون هستم ولی با عشق اونا سرم میکنم
    وقتایی که جلوی نامحرم با چادر هستم نزدیکترین حالتم به خدارا احساس میکنم
    رابطه ما دخترا با خدامون با حجاب جلوه بیرونی نیز پیدا میکنه...
    درسایه امام عصر
    یه خار وبلاگ خوبتون
    موفق باشین...
    سلام آری باید از خود شروع کرد.........


    قربونت برم چادر مشکیم


    ممنونم ازحضورتون
    ... اما ظاهرا خبر ندارید که به چادری ها هم متلک می گویند
    آدم هر چیز که منعش کنند بیشتر حریص میشه. آن قدر که به دخترهای چادری متلک می گویند به دخترهای دیگه نمی گویند. متاسفانه چند بار شنیدم به دخترهای چادری پیشنهاد صیغه می دهند. یکی دوبار من جلو رفتم و برخورد کردم. شاید من چون سنتی بزرگ شدم همیشه تصورم این است دخترهای معصومی هستند. این مردان می گفتند چادر آنها ما را حریص تر می کند.
    منظورم این نیست چادر بد است و این حرفها. این مزاحمت ها یک بیماری است که دیگر ربطی به پوشش ندارد. عجیب هم حرمت ها از بین رفته. ای کاش کمی بیشتر در اجتماع بودید.
  • منتظر خورشید
  • مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن،
    زمان تشیع و تدفینم گریه نکن،
    زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن؛
    فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را.

    "شهید سعید زقاقی"
    ***************
    اللهم عجل لولیک الفرج
    ماسه ها فراموش کارترین رفیقان راهند
    پا به پایت می آیند آنقدر که گاهی
    از سماجتشان در همراهی حوصله ات را سر میبرند
    اما کافی است تا اندک بادی بوزد یا خرده موجی برخیزد
    تا برای همیشه از حافظه ضعیفشان رد پایت پاک شود
    من از نسل ماسه نیستم!
    از نسل صدفم!
    صدف هایی که به پاس اقامتی یک روزه تا دنیا دنیاست صدای دریا را
    برای هر گوش شنوایی زمزمه میکنن

    پاسخ:
    پاسخ:
    احسنت بسیار زیبا
    متشکرم
  • اقای برمودا
  • قطار رفت
    بی‌صبرانه جا به جا می‌شوم
    روی نیمکتی در ایستگاه
    جا نمانده‌ام
    سال‌هاست
    منتظر ِ
    قطار بعدی‌ام

    باعث غرورمه شما جز لینکهام باشید
    اگه با تبادل لینک موافقید منو با عنوان "هوش و حافظه"
    بلینکید
    به وبم سر بزنین قول میدم بچه خوبی باشم
    وبه زیبایی دااری به منم سر بزن
    سلام . قلم روونی دارید.همینطور استعداد خوبی تو نگارش داستان کوتاه . خوشحال شدم از آشنایی با وبلاگتون .
    سلام آقای حسنوند

    با اینکه داستان قوی ای نبود اما تلاش خوبی برای بیان "احساس امنیت در چادر" بود
    موفق باشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی