اجازه!
جمعه, ۲ دی ۱۳۹۰، ۱۱:۴۳ ق.ظ
جوان خیلی آرام ومتین به مردنزدیک شدوبا لحنی مودبانه گفت:
ببخشیدآقا! من میتونم کمی به خانم شمانگاه کنم ولذت ببرم؟
مردکه
اصلاتوقع چنین حرفی رانداشت وحسابی جا خورده بود،مثل آتش فشان ازجادررفت
ومیا ن بازار وجمعیت،یقه جوان راگرفت وعصبانی،طوری که رگ گردنش بیرون زده
بود،اورابه دیوارکوفت وفریادزد:
مردیکه عوضی!مگه خودت ناموس نداری؟…غلط میکنی تو و هفت جد وآبادت… خجالت نمی کشی؟!
جوان اما خیلی آرام،بدون اینکه ازرفتارو فحش های مردناراحت وعصبانی شده باشد وعکس العملی نشان دهد،
همانطورمتین ومودبانه ادامه داد:
خیلی عذر میخوام،فکرنمی کردم این همه عصبی وغیرتی بشین.!
دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می کنندولذت می برن،من گفتم حداقل ازشمااجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم….
حالا هم یقمو ول کنید…ازخیرش گذشتم…
مردخشکش زد…
همانطورکه یقه جوان راگرفته بودآب دهانش راقورت داد و زیرچشمی زنش را برانداز کرد…
همانطورکه یقه جوان راگرفته بودآب دهانش راقورت داد و زیرچشمی زنش را برانداز کرد…
*************
منبع: سایت گروه سایبری ترویج حجاب وعفاف
- ۹۰/۱۰/۰۲