پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

خاطرات یک روحانی مبلغ در متروی تهران

پنجشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۶ ب.ظ
گفت: سلام آخوند.
گفتم: سلام دختر گلم.
گفت: خوبی آخوند؟
گفتم: ممنون. شما چطورید؟
مجله اش را نشانم داد وگفت : این عمو قناده این هم فتیله ای ها هستن عمو قناد بچه داره این یکی هم بچه داره.
عکس ها را نشانم می داد و تعداد وجنسیت بچه های هنرپیشه ها را برایم توضیح می داد.
هرچند معلولیت ذهنی داشت اما اطلاعات زیادی درباره گروه فتیله داشت. دوست داشت برایم حرف بزند، انگار که مدتها منتظردیدن آخوندی بود تا برایش شیرین زبانی کند.
خیلی دلم می خواست بدانم تصورش درباره آخوندها چیست و از کجا و چطور شکل گرفته است، اما هرچه بود و از هر جا شکل گرفته بود تصویری زیبا ومثبت در ذهن داشت و دلش می خواست برایم درد دل کند.
مادرش احساس کرد خیلی دارد وقتم را می گیرد، عذر خواهی کرد و دست دخترش را گرفت تا برود. دخترک برایم دست تکان داد. خدا حافظ آخوند. باز هم میام پیشت آخوند........


***


ایستگاه تهران پارس . مسافرین محترم با استفاده از تابلوهای راهنما مسیر خود را به درستی انخاب نمایید.
این جمله ای بود که مدام از بلندگوهای ایستگاه مترو تهران پارس تکرار می شد، تقریبا هر یک ونیم دقیقه یک بار. حالا حساب کنید اگر مدت 45 روز و هر روز هشت ساعت در این ایستگاه باشید چند بار این پیام را خواهید شنید.

راستش اکثر اوقات متوجه این صدا نمی شدیم. خیلی وقتها مشغول پاسخگویی ومشاوره بودیم.تصورکن ایستگاه مترو کنار گیت دو نفر روحانی پشت یک میز نشسته اند وپشت سرشان یک پرده نصب شده که نشان میدهد آنها برای پاسخگویی به مسائل دینی ومشاوره آنجا نشسته اند.
قبل از شروع کار خودم را آماده کرده بودم برای تعداد زیادی متلک و مقدار انبوهی زخم زبان. همواره از فضای مترو هراس داشتم. حال قرار بود ساعت ها در آن فضا در مسیر عبور مسافران بنشینم ومنتظر مراجعه آنها باشم.
بعد از شروع کار فهمیدم تصور درستی از برخورد مردم نداشته ام. تعداد کل متلک هایی که در این 45 روز شنیدم کمتر از تعداد انگشتان یک دست بود. در عوض مراجعان خیلی زیادی داشتم. بعضی روزها تعداد مراجعان به 80 الی 90 نفر می رسید و در روزهای خلوت تر بین 40 تا 50 نفر مراجعه می کردند. گاهی اوقات4 یا 5 نفر در صف بودند تا سوالشان را بپرسند.
سوال اعتقادی می پرسیدند، احکام می پرسیدند ،بعضی استخاره می خواستند وبعضی هم مشاروه. از همه تیپ همه شکل آدم مراجعه می کردند. آدم هایی که اصلا فکرش را نمی کردم می آمدند و از احکام نماز شب وخمس و.. می پرسیدند.یک دوره آموزش مردم شناسی بود برای من و نشان می داد که چشمها را باید شست.
با این که روزه بودم ولی متوجه گذر زمان نمی شدم. این نوع تبلیغ با نشاط ترین تبلیغ دینی بوده که در تمام دوران طلبگی ام داشته ام.


***


یک روز پسری حدود 24 ساله آمد . خیلی توپ پری داشت. از خدا شاکی بود از بی پولی ها ، از بد بیاری ها، از فقر پدرش و...
از خدا برایش گفتم، از رحمتش ، از حکمتش، از این که عفیف بودن او برا ی خدا چقدر دوست داشتنی است، از این که خدا برای رشد وتکامل او برنامه دارد و....
اشک در چشمانش حلقه زد، انگار یاد یار آشنا افتاده باشد. گفت خیلی وقت ها دلم می خواهد با خدا حرف بزنم اما نمی دانم چطور باید حرف بزنم.
دعای ابوحمزه ثمالی را برایش باز کردم، بند بند می خواندم و برایش ترجمه می کردم. دیگر نمی توانست جلوی جاری شدن اشک هایش را بگیرد .من دعا میخواندم و او می شنید و بدون توجه به انبوه مسافرانی که با تعجب نگاهمان می کردند در شادی جشن آشتی اش اشک شوق می ریخت.
  • علی حسنوند

نظرات  (۱۴)

موفق باشید
زود می بخشد و انابه ات را می پذیرد.

باز مجالت می دهد تا این بار بهتر زندگی کنی. اما افسوس و صد افسوس که این تن خاکی

تسلیم بی چون و چرای غروری است بی بنیاد که بی هیچ اشتباه وکمترین درندگی به در

خانه شیطان فرودت می آورد

تقدیم به شما...
سلام وبلاگ زیبایی دارید به وبلاگ منم سر بزنید...منم بازم میام
اجرکم عند الله
  • محمد مکعلی
  • سلام
    وبت خیلی محشره
    خوشحال میشم اگه بیای وتولد دوستمو به ایشون تبریک بگی
    اخه میخوام1372تا پیام تبریک جم کنم
    می سی!
    مفید بود علی آقا
    خدا خیرتون بده که این مطالبو میزارید...
    سلام
    چیزی برای گفتن بازم ندارم.
    ندارم که ندارم..........
    چشم های مرا هم شست.............................
    قشنگ بود....
    واقعا
    بایـــــــــد چشم هارو شست...

    خیلی خیلی برام جالب بود....
    سلام بقول جوونا دمت گرم حاجی .یعنی تیکه کلام آقامون توملاقاتها شخصی با شعرایا... می فرماد زنده باشی. ماهم منظورمون همونه.یاعلی.
    ازخواندنش لذت بردم.ولی چرافقط 45روز؟هنوزهم تو مترو پاسخگو ها هستند؟

    پاسخ:
    پاسخ:
    آن دوره بنده 45 روز پشت سر هم مترو بودم.بعدا تا مدتی ادامه داشت ولی نمیدانم الان هم گهگاهی باشد یا نه .اختلافاتی بین مسول طرح و مسول فرهنگی شهرداری بود.
    خیلی جالب بود
    خدا قوت.
    ای قد ازین آخوند باحال ها خوشم میاد که نگو
    می دونم خدام خوشش میاد
    بقیه هم خوششون میاد
    کاش شهردار هم خوشش بیاد مردم رو با روحانیون بیشترازین پیوند بزنه و ای جو طرخ ها رو دایمی کنه بالاخره هر آخوندی سی روز سهمش میشه واسه تبلیغ تو ای جوز جاها.
    هیییییع خدا خودش کلام خقشو بالاخزه هز جو هس به گوش ما برسونه و ما هم اهل عمل باشیم ان شاالله

    پاسخ:
    پاسخ: ان شاء الله

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی