پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

تنهایی

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۲۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر تو هم احساس میکنی تنها هستی، تنهای تنها، این متن رو بخون


انواع تنهایی انسان

 لایه‌های تنهایی انسان حد اقل چهار لایه است:



1) تنهایی فیزیکی .یعنی جایی تنها بودن وهمراه با کسی نبودن یا همراه با آشنایان نبودن.

   منشاء این نوع تنهایی بعد جسمانی ماست، جسمانی بودن ما وآشنایان ما


2) تنهایی در علم و شناخت دیگران: یعنی دیگران شناخت کافی نسبت به من اندیشه ها و احساسات من ندارند و لایه‌های وجودی من را نمی‌شناسند. من در این جهان تنها هستم. هیچکس نیست که مرا آنگونه که هستم بشناسد. همیشه لایه‌هایی از وجود من حتی برای نزدیکترین افراد هم پنهان است. و هر میزان که انسان نبوغش بیشتر باشد، تنهاتر می‌شود. پس تنهاترین انسان ها نوابغ هستند. زیرا ایشان در عرصه‌ای پرواز می‌کنند که هیچ کس بدان نمی‌رسد.

   منشأ این تنهایی: جهل دیگران است


3) تنهایی در میزان قدرت و توان مردم: من همواره مشکلاتی دارم که کسی قادر به حل آن نیست. مثلا کسی که قطع نخاع شده است یا سرطان گرفته است و حتی نزدیکترین کسانش نیز قادر به حل مشکل او نیستند.

منشأ این تنهایی : عجز دیگران است.


4) تنهایی در انگیزه دیگران برای کمک به من: فرض کنیم کسانی مشکلاتم را بدانند، و حتی بتواننند آنها حل کنند، سوال این است که کسی به من کمک می‌کند برای من کمک می‌کند، یا برای خودش. کسی که از من پول می‌گیرد، به فکر خودش است، کسی هم که به من پول می‌دهد، به فکر خودش است(خواه به انگیزه‌ی مادی، که بعدا من هم به او قرض بدهم، و خواه به انگیزه‌ی معنوی، که مثلا به ثواب بیشتری برسد ویا اینکه عذاب وجدان نداشته باشد ویا اینکه عواطف انسان دوستانه خودش را ارضا کند)
  منشأ این تنهایی نقص دیگران است.
 
اما ،
اما اگر جایی منشاء این تنهایی ها وجود نداشته باشد خود بخود این تنهایی ها بر طرف میشود و غم ودردش هم تسکین می یابد. ولی چطور؟ کجا؟
فقط یک جا این ریشه های تنهایی محو میشود وآن جایی نیست جز در ارتباط با خالق سبحان قدیر علیم که نه بعد جسمانی دارد و نه جهل دارد و نه عجز و نیاز دارد و حتی در نیکی و محبت به ما نیز خودش هیچ سودی نمی برد چون از هر چیز بی نیاز است و خود خداوند فرموده است که :

یابن آدم، کلٌ یریدُکَ لأجلِه، و أنا أریدُک لأجلِک.

ای فرزند آدم همه تو را به خاطر خودشان می خواهند اما من تو را به خاطر خودت میخواهم.


 
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست
که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست
سعدیا گر بکند سیل فنا خانه عمر
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست

علی حسنوند

منبع:پاتوق بچه شیعه ها   http://shia-patogh.blogfa.com/

  • علی حسنوند

نظرات  (۷)

با سلام
خواهان تبادل لینک با وبسایت شما هستیم.
در صورت تمایل اطلاع دهید.
یا حق
  • همیار ختم صلوات
  • خدایا خواستم بگویم تنهایم ؛ اما نگاه خندانت مرا شرمگین کرد .
    براستی چه همراهی بهتر از تو .
    خدا همیار همیشگی ما باد .
    سلام مطلب فوق العاده بود.لطفا در مورد توکل بر خدا مطلب بگذارید چون تازه متوجه شدم اصلا در کارهایم متوکل ب خالق نیستم .
    خیلی مطلب جالبی بود جواب خیلی از سوال هامو گرفتم
    سلام
    زاویه دید بسیار جالبی بود
    یا علی
  • مولود امامی
  • ممنونم بابت متن تون
    سلام. در مورد لینکی که با عنوان تنهایی گذاشته بودین یه درد دل کوچیک داشتم...
    من بارها به این موضوع فکر کردم و بارها همین جوابها رو یا از افراد شنیدم یا خودم جایی دیدم و خوندم. من یکی از آدمایی هستم که از بچگی احساس تنهایی شدید میکردم. البته نه به علت نابغه بودن یا داشتن مشکلی که دیگران نمی تونن حلش کنن. به خاطر محبت ندیدن. یه شخصیت احساساتی و عاطفی که هیچ وقت این نیازش تامین نشد بودم و هستم.
    اینکه خدا منو به خاطر خودم میخواد قبول. (ببخشید اینقد صریح میگم) ولی وقتی من دلم میخواد یه نفر منو در آغوش بگیره. وقتی دلم نوازش یه دست مهربون میخواد... خدا چطوری میخواد این کارا رو واسم انجام بده؟ یه مدت حس میکردم سجده کردن یعنی توی آغوش خدا قرار گرفتن. واقعا هم بهم آرامش میده. ولی بازم اون چیزی که من میخوام نیست... بازم احساس کمبود وجود داره. بازم من تنهام. بازم زندگیم مختل شده ست. اهل دوستی با پسرا نیستم. ولی باور کنید بعضی وقتا خیلی بهم سخت میگذره.تا لبه ی پرتگاه گناه میرم و با یه گریه و زاری و متوسل شدن به معصومین (ع) برمیگردم. یه مدت آروم میشم. ولی اینا مثل یه مسکنه. دوباره درد قبلی بعد از یه مدت میاد سراغم. من میدونم همه ی کارای خدا حکمت داره. ولی حکمت این تنها موندن من هر چی که هست داره منو له میکنه. شاید واژه ی قشنگی نبود. ولی به واقعیت نزدیک بود... دیگه نمیدونم باید چکار کنم

    یا علی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی