دو ماجرای کوتاه از امام رئوف
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۴۳ ب.ظ
ماجرای اول: از مدینه تا خراسان شتربان امام بود. مردی از روستاهای اصفهان. سنی مذهب. به خراسان که رسیدند امام کرایه شان را داد.رو کرد به امام: "پسرپیامبر!دست خطی بدهید برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ." امام برایش نوشتند:"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشی. دوستان و شیعیان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."
بعد هم امام را دید که گفتند :"زیره و سعتر و نمک را بکوب و بگذار روی زبانت ، خوب می شود." از خواب که بیدار شد ، اهمیتی نداد. راه افتاد به سمت خانه اش در نیشابور، مردم می گفتند امام وارد رباط سعد شده، رفت پیش امام برای شکوه از مشکلش . امام گفت :"به آنچه گفته بودمت ، عمل کن ." گفت :"چه ؟" گفتند:"یادت رفته ، عالم خواب . زیره ، سعتر و نمک."
به نقل از:http://bazar-khabar.blogfa.com/
- ۹۲/۱۰/۱۱
وب خوبی دارید لطفا به وبلاگ ما هم سربزنید و اگه با تبادل موافق بودید به ما اطلاع دهید
در زمینه طراحی لوگو و بنر در خدمت شما هستم با 3 صلوات
منتظر حضور شما هستم
التماس2آ
یازهـــــــــــــرا