جهادی های شکمو(خاطره اردو جهادی)
چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ
یادش بخیر یه سفر رفته بودیم مناطق محروم سیستان چون از گروه اصلی دور بودیم جز نون چز دیگه ای نداشتیم بخوریم و از بس نون خالی خورده بودیم تکراری شده بود برامون تا اینکه یه روز یکی از بچه ها گفت من یه چیز شیرین تو ساکم دارم میارم با نون بخوریم.
هیچ وقت یادم نمیره که ما نون رو میزدیم تو شربت (دیفن هیدرامین ) و میخوردیم و اون روز از اینکه تونسته بودیم یه چز غیر تکراری بخوریم خیلی خوشحال بودیم.
گروه جهادی راه کربلا
- ۹۲/۱۰/۲۵
میخری واسم؟؟؟