پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

جهادی های شکمو(خاطره اردو جهادی)

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ

یادش بخیر یه سفر رفته بودیم مناطق محروم سیستان چون از گروه اصلی دور بودیم جز نون چز دیگه ای نداشتیم بخوریم و از بس نون خالی خورده بودیم تکراری شده بود برامون تا اینکه یه روز یکی از بچه ها گفت من یه چیز شیرین تو ساکم دارم میارم با نون بخوریم.
هیچ وقت یادم نمیره که ما نون رو میزدیم تو شربت (دیفن هیدرامین ) و میخوردیم و اون روز از اینکه تونسته بودیم یه چز غیر تکراری بخوریم خیلی خوشحال بودیم.
گروه جهادی راه کربلا




  • علی حسنوند

نظرات  (۱۷)

  • حسین (تیساپه لینگ )

  • میخری واسم؟؟؟

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام آره من وگردان ثار الله(بچه هام) رو دعوت کن شمال یک هفته تا کفشها رو برات بیاریم.
  • حسین (تیساپه لینگ )
  • حتما خیلی خوشمزه بود؟؟؟
  • میراث ماندگار
  • سلام.
    وب زیبایی دارید. موفق باشید.منتظزحضورتان هستم.
    با سلام شما هم با افتخار لینک شدید منتظر نظرات ارزشمند شما هستم
    جالب بود
  • آرزوهای دور برد
  • سلام
    به روز هستم...
    سلام
    یاد خاطرات خودم افتادم
    یه بار ماه رمضون واسه سحری پاشدیم، هیچی نداشتیم جز نون. بعد الکی هی تصور می کردیم انواع اقسام غذارو.میگفتیم بچه ها بیایین شله زرد، به به عجب آش رشته ای و ....
    یادش بخیر
    خییلی جالب بود.... خدا قبول کنه...
  • منتظر زمان
  • خیلی جالب بود
    وای خدا چه برنامه باحالی
    خیلی جالب بود...دلم براتون سوخت
    مهم نفس کار بود...بعله
  • علی اصغر اسدی
  • سلام میشه به من هم سری بزنید؟
    سلام
    عیدتون مبارک
    خیلی جالب و تأسف بر انگیز بود...
    جالب بود

    تقبل الله...

    پاسخ:
    پاسخ:
    ان شاء الله خدا ازشون قبول کنه.من فقط نقل کننده بودم
  • یه سرباز گمنام
  • سلام برار
    خداقوت
    من زوم رو بالا بردم تا مطالب رو بخونم
    بسیار زیبا بود اردوی جهادی واقعی یعنی همین
    مارو راه نمیدین

    خیلی خوشم اومد تو افسران میزارمش
    یاعلی

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام البته این خاطره مربوط به اردوی ما نیست.مال یه گروه دیگه است.
  • یه سرباز گمنام
  • سلام
    تو افسران که گذاشتم یه نفر پیام داده
    شربت دیفن هیدرامین + نون
    گروهشون بسیار شوخ بودن
    فکر کنم الان دیگه مردن
    ادرس قطعه محل دفنشونو بدید بما
    یا علی
    سلام علیکم
    اجرکم عندالله:)
    یاحق!
    سلام
    واقعا خاطره جالب و خوشمزه ای بود
    آدمو به هوس میندازید از اردوی جهادی بیرون نیاد
    کاش میشد هیچ وقت این اردوها تموم نشن

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی