درخواست همفکری
سلام علیکم
یکی از دوستان برای دخترش میخواد جشن تکلیف در منزل بگیره. برای اینکه مراسمش برای مدعوین جالب و تبلیغی باشه نیاز به همفکری داره. لطفا اگر پیشنهادی دارید بفرمایید. با تشکر
ایده هاتون رو در قسمت نظر همین پست بنویسید ممنونم
یکی از خواهران عضو گروه که در زمینه های فرهنگی فعال هستند در این زمینه فعالیت داشتند پیام زیر روگذاشتند وبقیه کسانی که نیاز دارن میتونند با ایشون تماس بگیرن.البته کاش چند نمونه از کارهاشون رو برای نمونه میگفتن تا ما هم با ایده هاشون آشنا بشیم
سلام بر شما
در ارتباط با جشن عبادت باید بگویم که ما حدود 6 سال جشن
عبادت را در منازل ومدارس با روش های خلاق اجرا می کردیم وایده های خوبی
داریم، در رابطه با این دوست شما هم شرایطشون را بدانم می شود براشون بر
نامه ریزی کرد.خلاصه جشن عبادت باید شاد وآموزنده باشد. حتی دکور وتزیینات
آن هم باید شاد وآموزنده باشد
ما برای جشن عبادت های خانوادگی مسابقه بازی نمایش کارت های احکام و... اجرا می کردیم که در این محتصر نمی گنجد. این ایمیل من است
d.baran114@yahoo.com
سوالی باشد در خدمت هستیم
نظر یکی از مخاطبان
سلام
توی طایفه ما به جشن تکلیف خیلی اهمیت میدن و همه سعی میکنند تا اونو به بهترین شکل برگزار کنند.
در جشن تکلیف به چند نکته اساسی باید توجه کرد:
1- تزیینات : تریینات ضمن شاد بودن باید فضا رو معنوی هم بکنه.
2-
به دوستان مکلف بگید با چادر و مقنعه نمازشون بیان :این یک شکلی اونهم با
چادر های سفید تزیین شده به اونها احساس فرشته بودن رو میده.
3- برنامه
ها: سعی بشه حتما از یک مداح مقید(متاسفانه همه جور آدمی وارد این گروه شده
) ،یا مجری با تجربه دعوت بشه تا با خواندن شعر های شاد و مرتبط با جشن
،شادی رو دو چندان کند.
همچنین اجرای مسابقات شاد و مفرح مثلا خوانندگی شعر های مرتبط ، همخوانی ، از کی بپرسم با سوالهای مرتبط و ...
پذیرایی؟ معمولا تو همه تولد ها این بخش مورد علاقه بچه هاست . من فقط می خوام تزیین روی کیک رو یاد آور بشم که جانماز و .. باشه.
- ۹۲/۱۱/۳۰
در صورت تمایل به تبادل لینک خبر دهید
موفق و سربلند باشید
یاعلی
مجید1: بچه ها، مجید هم رفت
زل زده به من. نگاهش می کنم. ولی او باز هم به من زل می زند. به چشمانش که نگاه می کنم لبخند در چهره اش می نشیند. گریه ام می گیرد. او باز نگاهم می کند و می خندد. دیگر تاب نمی آورم. اشک در چشمانم سنگینی می کند. سر را پایین می اندازم. تا چشم در چشم نشویم. دو روزی می شود که عکسش را روی دیوارها چسبانده اند. عکسی که زیرش نوشته بودند: بچه ها، مجید هم رفت.
خداحافظ مجید عزیزم
...............................
مجید2 : دو قلوئه؟
چقدر اذیتش کردیم. هفت طبقه شکم داشت. وقتی می خواستیم باهاش شوخی کنیم بهش می گفتیم دو قلوئه؟ اون هم دست می گرفت به شکمش. انگار که بار سنگینی را بخواهد جابجا کند، ادای حامله ها رو در می آورد. بعد با اون شکمش ما رو هل می داد و پقی می زد زیر خنده.
- چقدر تپله! تو پوست خودش نمی گنجه!
آخرین باری که سر به سرش گذاشتیم دلخور شده بود. ولی به روی خودش نیاورد. ولی از چشاش خوندم که ناراحت شده. اگه دوباره ندیده بودمش هیچ موقع خودم رو نمی بخشیدم. حسرتش می موند تو دلم که چرا از دلش در نیاوردم.
قربونت بشم مجید جان. آخه تو با این شکم چه جوری تو یه متر جا، جا می شی؟
دیگر نمی توانم بنویسم. گریه امانم را بریده است.
...............................
مجید3: اون دنیا
هفتم مجید تو مسجد نشسته بودیم. هر کسی یه خاطره ای از خدا بیامرز می گفت. یه دفعه یکی از رفقا، بقیه رو صدا کرد و گفت بچه ها راستش رو بخواهید من دیشب خوابش رو دیدم. گفت: احمد می دونی اولین سوالی که اینجا ازم پرسیدن چی بود؟
گفتم: نه والله از کجا باید بدونم. تا حالا اون دنیا نرفتیم. توفیق دیدار نکیر و منکر رو هم پیدا نکردیم.
خدا بیامرز گفت: تا رسیدن به من، گفتند: دو قلوئه؟
ما که هاج و واج داشتیم به احمد نگاه می کردیم. یه دفعه پقی زدیم زیر خنده. از خنده ی بچه ها، خنده ی مجید اومد جلو چشمون. خنده مجید که یادمون اومد، دوباره از دلتنگی گریه مون گرفت. مثل دیوونه ها شده بودیم. گریه، خنده، گریه.
بابای مجید اومد پیشمون. رومونو بوسید گفت: بچه ها می شه یه کم مراعات کنید. فکر می کنند شما می خواهید جلسه رو به هم بزنید. بغلش کردیم و یه دل سیر گریه کردیم رو شونه های این مرد.