نمیشود نروی (از زبان ابوتراب)
از این دیار غم آیا نمیشود نروی؟ از این تلاطم دریا نمیشود نروی؟
اگر چه خیر ندارند مردمش، اما از این مدینه تو آیا نمیشود نروی؟
نبودن پدر تو برای من کافیست!! شکسته پشتم و...حالانمیشود نروی؟
هنوز باور من نیست رفتن پدرت! ترا به خاطر بابا! نمیشود نروی؟
هنوزبار غم رفتنش به دوش من است شریک غربت مولا! نمیشود نروی؟
خبرگرفته ام ازآنچه پشت در رخ داد .. ... و قتل محسنت...امانمیشود نروی؟
بگو چه کار کنم تا دوباره خوب شوی؟ مریض بیت معزّا! نمیشود نروی؟
من وحسین وحسن دست بردعا شده ایم و زینبت به تمنّا ... ، نمیشود نروی؟
تمام عزم تو بر رفتن است از این دنیا تمام خواهش ماها: نمیشود نروی؟
اگرچه خسته شدی ازهر آنچه دراینجاست ولی ملیکه ی دنیا! نمیشود نروی؟
سوال هر چه که کردم جواب نشنیدم! فقط بگو به من این را: « نمیشود نروی؟ »
شکسته بازو و پهلوی تو! ولی زهرا (س)! سوای کلّ قضایا، نمیشود نروی؟
...
"نمیشود نروی" های من سوالی بود
ولی ز خانه تو گویا نمیشود نروی
از این سکوت تو فهمیده ام که میروی و ...
... به پیش هاجر و حوّا نمیشود نروی
نمانده بهر علی (ع) چاره ای به جز تسلیم!!
از آشیانه تو زهرا (س) نمیشود نروی ..
سجاد شاکری
- ۹۲/۱۲/۲۱