۰۹
شهریور
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت آقا و مولایمان امام صادق علیه السلام بر شما تسلیت باد
ایشان در بیست وپنجم شوال سال 148 قمری در سن 65 سالگی با مسموم شدن به دست منصور دوانیقی (خلیفه عباسی) به شهادت رسیدند
شهادت آقا و مولایمان امام صادق علیه السلام بر شما تسلیت باد
ایشان در بیست وپنجم شوال سال 148 قمری در سن 65 سالگی با مسموم شدن به دست منصور دوانیقی (خلیفه عباسی) به شهادت رسیدند
قِیلَ لِلصَّادِقِ (ع) عَلَى مَا ذَا بَنَیْتَ أَمْرَکَ
فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ
عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِی لَا یَعْمَلُهُ غَیْرِی فَاجْتَهَدْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْیَیْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لَا یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِی الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ.
به حضرت صادق (ع) عرض کردند کار خود را بر چه چیز بنا کردهاى؟ فرمود بر چهار چیز:
1- فهمیدم که عمل مرا دیگرى انجام نمی دهد. پس به کوشش پرداختم.
2- دانستم که خداوند بر حال من اطلاع دارد خجالت کشیدم.
3- فهمیدم روزى مرا دیگرى نخواهد خورد آرامش یافتم.
4- و دانستم بالاخره بسوى مرگ می روم به همین جهت آماده آن شدم.
فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ
عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِی لَا یَعْمَلُهُ غَیْرِی فَاجْتَهَدْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاسْتَحْیَیْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِی لَا یَأْکُلُهُ غَیْرِی فَاطْمَأْنَنْتُ
وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِی الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْتُ.
به حضرت صادق (ع) عرض کردند کار خود را بر چه چیز بنا کردهاى؟ فرمود بر چهار چیز:
1- فهمیدم که عمل مرا دیگرى انجام نمی دهد. پس به کوشش پرداختم.
2- دانستم که خداوند بر حال من اطلاع دارد خجالت کشیدم.
3- فهمیدم روزى مرا دیگرى نخواهد خورد آرامش یافتم.
4- و دانستم بالاخره بسوى مرگ می روم به همین جهت آماده آن شدم.
بحار الأنوار (ط - بیروت)، جلد 111-
دارد میان هیئت خود گریه میکند
با اهل بیت عصمت خود گریه میکند
با داغ ِ هَتک حرمت خود گریه میکند
دارد برای غربت خود گریه میکند
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بین ِچهار هزار نفر یک نفر نداشت
مشعل به دستها وسط خانه ریختند
یک عده بی هوا وسط خانه ریختند
اموالِ خانه را وسط خانه ریختند
جمع ِحسودها وسط خانه ریختند
بین نماز بود و مجالش نداده اند
حتی امان به اهل و عیالش نداده اند
بین هجوم بی خبر و یادِ مادر است
دیوارهای شعله ور و یادِ مادر است
تنها میان درد سر و یادِ مادر است
افتاده است پشت در و یادِ مادر است
شکر خدا خمیده به دیوار و در نخورد
بال و پرش به تیزی مسمار و در نخورد
این پیر ِسالخورده عصا بر نداشته
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
نعلین خویش را به خدا بر نداشته
شیخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته
اورا کشان کشان وسط کوچه میکِشند
در پیش این و آن وسط کوچه میکِشند
این غُصه را به نام مدینه سند زدند
بر آه آهِ خستگی اش دستِ رد زدند
در کوچه ها چقدر به آقا لگد زدند
میگفت نام فاطمه و حرف بد زدند
از بس دویده خمیده شده،بی رمق شده
این پیر ِمردِ غمزده خیس ِ عرق شده
گیرم خمیده در بر انظار رفته است
پای برهنه از سر بازار رفته است
گیرم به پای هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است
شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است
در زیر چکمه ها دهنش پا نخورده استلا یوم کیومک یا ابا عبد الله الحسین
با داغ ِ هَتک حرمت خود گریه میکند
دارد برای غربت خود گریه میکند
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بین ِچهار هزار نفر یک نفر نداشت
مشعل به دستها وسط خانه ریختند
یک عده بی هوا وسط خانه ریختند
اموالِ خانه را وسط خانه ریختند
جمع ِحسودها وسط خانه ریختند
بین نماز بود و مجالش نداده اند
حتی امان به اهل و عیالش نداده اند
بین هجوم بی خبر و یادِ مادر است
دیوارهای شعله ور و یادِ مادر است
تنها میان درد سر و یادِ مادر است
افتاده است پشت در و یادِ مادر است
شکر خدا خمیده به دیوار و در نخورد
بال و پرش به تیزی مسمار و در نخورد
این پیر ِسالخورده عصا بر نداشته
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
نعلین خویش را به خدا بر نداشته
شیخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته
اورا کشان کشان وسط کوچه میکِشند
در پیش این و آن وسط کوچه میکِشند
این غُصه را به نام مدینه سند زدند
بر آه آهِ خستگی اش دستِ رد زدند
در کوچه ها چقدر به آقا لگد زدند
میگفت نام فاطمه و حرف بد زدند
از بس دویده خمیده شده،بی رمق شده
این پیر ِمردِ غمزده خیس ِ عرق شده
گیرم خمیده در بر انظار رفته است
پای برهنه از سر بازار رفته است
گیرم به پای هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است
شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است
در زیر چکمه ها دهنش پا نخورده استلا یوم کیومک یا ابا عبد الله الحسین