پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۲
ارديبهشت

از امام صادق، علیه السلام، روایت شده که فرمودند:

هر کس چهل روز صبح هنگام، دعاى عهد را بخواند از یاران قائم ما است و اگر قبل از ظهور آن حضرت از دنیا برود خداوند او را در زمان ظهور از قبر بیرون مى آورد که در خدمت حضرت باشد. خداوند به هر کلمه اى از این دعا هزار حسنه عطا فرماید و هزار گناه محو مى نماید.

دعاى عهد ابتدا خداوند را به اسامى و صفات مى خواند و بعد صلوات بر امام زمان علیه السلام است . سپس دعاهایى در مورد آن حضرت و فرج او و نیز حضور ما در زمان حضرت و دیدار روى حضرت دارد.


دانلود دعای عهد


  • علی حسنوند
۱۹
ارديبهشت

طوفان واژه ها  شعری است از حمید رضا برقعی شاعر جوان و توانای کشور عزیزمان.

کلیپی که برایتان آماده کرده ایم قرائت این شعر توسط شاعر در حضور مقام معظم رهبری است.


دانلود کلیپ





با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است

در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

  • علی حسنوند
۱۹
ارديبهشت


انسان‌ها در شرایط ترس، فقط به زیستن می‌اندیشند


در شرایط ترس، وقتی انسان بی‌ محتوا شد دیگر اراده نمی‏ کند تا هر طور که خودش خواست زندگی کند. انسان بی‏ محتوا فقط به زیستن فکر می‏کند و نه به چگونه زیستن، و به صِرف ماندن می‏ اندیشد، ماندن را زندگی می‏ پندارد. و صِرف ضرورتِ زیستن، او را در برابر واقعیت، تسلیم و خاضع می‏کند و معاویه چنین حالت روانی را که جامعه را فرا گرفته می‏ شناسد و نه تنها درصدد درمان آن نیست بلکه تلاش می‏کند پایه حکومت خود را بر چنین روان اجتماعی بنا کند. او آرزویی بهتر از این ندارد که مردم در همین شرایط فکری بمانند.

معاویه؛ کسی نبود که همه او را بپذیرند ولی کاری کرده بود که این نپذیرفتن، برای او مشکلی به‌ وجود نیاورد و همه تسلیم او شوند، به این معنی که باور کنند در برابر او نمی ‏توان کاری کرد. و لذا بسیاری از صحابه و تابعان به امام‌حسین(ع) می‏گفتند: کاری نمی‏ توان کرد. و حسین(ع) آمد که کاری بکند و شعار «کاری نمی‏توان کرد» را که امنیّت فرهنگ معاویه در آن نهفته است، بشکند. و حالا همین فرهنگ بعد از مرگ معاویه هم ادامه داشت.

وقتی تفکّر و علم و دین، مدار و محور زندگی انسان و جامعه نباشد، چنین انسان و جامعه‏ ای خیلی زود با ترس به خضوع می‏ آید و حتی برای فرار از حیطه وحشت، به تملّق می‏ افتد و چاپلوسی و محبّت به شخص ستمگر را پیشه می‏ کند. و خودکامگان در این شرایط بدون هیچ مقاومتی، ابتکار عمل را در دست دارند و به قیمت ترسی که ایجاد کرده ‏اند در امنیت زندگی می‏کنند. و حسین(ع) در چنین شرایطی زندگی خود را بر اساس توکّل و علم و ایمان، انتخاب می‏کند و جوّ زمانه، او را از خود باز نمی‏ ستاند و به وضع موجود صحّه نمی‏ گذارد.

رمز به‌ کار نشستن حیله‌ های معاویه از آنجاست که مسلمانان پس از جنگ و کشورگشایی‌ های طولانی در زمان خلیفة دوم، از کمالات معنوی خالی شدند و معاویه به کمک چنین افراد عمل‌ زده‌ ای با فرهنگ علوی روبه‌ رو شد، مردمی که بیش از ده‌ سال فقط جنگیده ‏اند، آن هم چه جنگی! جنگی که خلیفة دوم دستور داده است «حَیَّ عَلی‏ خَیْرِ الْعَمَل» را از اذان حذف کرده ‏اند تا نماز بهترین عمل قلمداد نشود و جنگ و کشورگشایی مقصد اصلی مردم بماند.

در زمان خلیفة دوم عمل‌ زدگی حاکم شد و همین عمل‌ زدگی زمینه‌ای ‌گشت که زمانة معاویه را رونق داد و معاویه توانست در چنان بستری نقشه‌ های خود را عملی کند. یک ملّت بی‏ محتوا که نه فکر دارد، نه دین و نه علم، در مقابل ترس، هم به راحتی خضوع می‏کند و هم چاپلوس و تملّق‌گوی کسی می‏ شود که از او می ‏ترسد. در واقع آن جنگ‏ ها فتوحات اسلامی نبود، بلکه فتوحاتی بود برای معاویه، تا قلب مردم مسلمان را با رعب خود تسخیر کند و از فداکاری برای اسلامِ معنوی باز دارد.


قسمتی از کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها

اثر  : اصغر طاهرزاده

دانلود کتاب

کربلا مبارزه با پوچی


  • علی حسنوند
۰۶
ارديبهشت

اسلام های گوناگون مانند
 اسلام آمریکایی
اسلام مرفهین بی درد
اسلام مصلحت اندیشان
اسلام ترسوها
اسلام عافیت طلبان
 اسلام منافقین
اسلام سازش کاران
 اسلام این روزها حسابی بازار گرمی می کنند ..

حواسمان باشد اسلام ما همان اسلام ناب و اسلام امام روح الله است و بس

شادی روح شهدا که چراغ هدایتند صلوات






  • علی حسنوند
۰۳
ارديبهشت
حضرت زهرا (در روزهای بیماری قبل از شهادت در حالی که در بستر بیماری بود) به علی (ع) گفت:
چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!
علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!
دراین وقت علی (ع) کسانی را که دراتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست،
 آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت :
ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!
علی (ع) در پاسخ او فرمود:
پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است.
" فانا لله و انا الیه راجعون"!
آه! که چه مصیبت دردناک ، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!
دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و لختی گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن.

  • علی حسنوند
۰۳
ارديبهشت
حضرت زهرا (در روزهای بیماری قبل از شهادت در حالی که در بستر بیماری بود) به علی (ع) گفت:
چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!
علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!
دراین وقت علی (ع) کسانی را که دراتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست،
 آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت :
ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!
علی (ع) در پاسخ او فرمود:
پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است.
" فانا لله و انا الیه راجعون"!
آه! که چه مصیبت دردناک ، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!
دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و لختی گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن.

  • علی حسنوند
۰۳
ارديبهشت
حضرت زهرا (در روزهای بیماری قبل از شهادت در حالی که در بستر بیماری بود) به علی (ع) گفت:
چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!
علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!
دراین وقت علی (ع) کسانی را که دراتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست،
 آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت :
ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!
علی (ع) در پاسخ او فرمود:
پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است.
" فانا لله و انا الیه راجعون"!
آه! که چه مصیبت دردناک ، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!
دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و لختی گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن.

  • علی حسنوند
۰۳
ارديبهشت

کار تنش زیاد ولی وقت من کم است
یک شب برای شست و شوی این بدن کم است
بانوی من نحیف نبود، این چنین نبود
وقتی نگاه می کنمش ظاهراً کم است
در زیر پارچه ورمش گم نمی شود
آن قدر واضح است که یک پیرهن کم است
باید چگونه جمع کنم این بساط را
فرصت کم است و آب کم است و کفن کم است
مسمار را خودم زده بودم به تخته ها
باید بمیرم آه، پشیمان شدن کم است
گیرم حسین دق نکند این چنین ولی
گریه بدون داد برای حسن کم است
آئینه آمدی و ترک خورده می روی
یعنی برای بردن تو چهار زن کم است
پیراهن حسین که کارش تمام شد
پس جای غُصّه نیست اگر یک کفن کم است
بالت، پرت، تنت، همۀ پیکرت خدا
این زخم ها زیاد ولی وقت من کم است

علی اکبر لطیفیان


زن

میان کوچه ی تاریک بن بست،

خون ,....وهّابی

گلو له های جنگی تمام حرف های مگو را دوباره معنا کرد

و کوچه های منامه چقدر شبیه مدینه ست ....

و داد عدالت بزرگ ترین جرم تاریخ است

حتی اگر مزد رسالت پیغمبرشان ولای تو باشد....

آی جناب سعودی

از من نشنیده بگیر

اما تنت بدجور بوی "قنفذ" می دهد

آخر تو خادم کدام حرمینی

وقتی حرم

حرام است؟!

شعر از شاهد




شنیده ای می گویند چنان می زنمت که یکی از من بخوری، یکی از دیوار!؟

آری حتما شنیده ای، اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟

شنیدن هر چقدر هم سخت باشد هیچگاه به طاقت فرسایی دیدن نخواهد بود.

آخر بابا شنید، حسین شنید، زینب شنید، ما هم شنیدیم؛ اما تنها حسن دید.

تنها حسن دید و باز هر چقدر هم که دیدن سخت باشد مثل خوردن نیست که

و شاید حسن گفته باشد: مادر کجا می روی؟! خانه از این طرف است...

  • علی حسنوند