پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۷۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۳
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از ادعاهای اهل سنت این است که خلیفه دوم و همراهان به دستور خلیفه اول برای گرفتن بیعت تا مقابل خانه فاطمه سلم الله علیها رفت ولی در هیچ نقل تاریخی نیامده که در خانه را آتش زده و به حضرت زهرا  ضربه ای زده باشند.

این روش یکی از تاکتیک های اهل سنت است برای کسانی که از منابع تاریخی اطلاع ندارند.

در زیر به چند منبع تاریخی که همگی مربوط به قرن های اولیه تاریخ هجری است توجه کنید. نویسنده های این مطالب خود اهل سنت هستند.

مسعودی (قرن 3و 4 هجری) در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛ پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده و هجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود.»[اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی چاپها ص 23 24.]

اما منابع اهل سنت:

 عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) نقل کرده: «اِنعُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْاَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»[ الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.]

همین قول را اسفرائینی (متوفای 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَن عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ میراثَالْعِتْرَةِ، عمر فاطمه علیهاالسلام را زد و از ارث اهل بیت علیهم السلام جلوگیری کرد.»[ اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.]

 صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‏گوید: «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَفاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت  زد که محسن را سقط نمود.»[لوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص292.]

  مقاتل بن عطیة (505هـ) :ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(علیها السلام) و احرق باب الدار .
(الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه ، ص160 و 161 که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ )
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد ... .

این ها تنها منابعی نیست که به این مطلب اشاره کرده اند وتمام این مدارک در حالی است که در آن زمان حکومت در دست خلفا بوده است و آنها تاثیر زیادی در تاریخ نویسی آن دوران داشته اند و عموما در هر حکومتی حاکمان بر ثبت حوادث تاثیر میگذارند.

و تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


  • علی حسنوند
۲۲
اسفند
دانلود مداحی فوق العاده
کلیک کنید
قلب منو پر شراره کردی

قلب منو پر شراره کردی

وقتی که ز من کناره کردی

والله که مُردم از خجالت

وقتی که به در اشاره کردی

ای سرو خمیده ، با رنگ پریده

می روی ز پیشم ، ای خوشی ندیده

  • علی حسنوند
۲۲
اسفند
بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی درختی پیر و بی‌بار شدم، مرا نیز از آسمان به زیر کشیدند تا ستون خانه‌ای یا هیزم خانواده‌ای گردم.
بریدند و تراشیدند و کوبیدند تا آن که از من دری ساختند ساده، اما محکم!
مرا بُردند و در مسجد پیامبرِ خدا استوار کردند.

دری شدم از درهای بهشت. درِ خانه‌ی زهرا و علی! درِ علم، درِ رحمت، درِ مغفرت.

دوباره حس تازگی، روح جوانی، میل جوانه زدن، در من شکفت.

همیشه به تخته‌ای که کشتی نوح شد، به چوبی که عصای موسی گشت، به ستونی که تکیه گاه محمد ص بود، غِبطه می‌خوردم. اما اکنون، خداوند سعادتی نصیبم کرده بود که همه‌ی درختان عالَم در حسرت داشتنش بودند.

رسول خدا چندین مرتبه در روز مقابلم می‌ایستاد و با گفتن
"السلام علیکم یا اهل بیت النبوه"
از اهل خانه اذن دخول می‌گرفت.

و من آن لحظاتی را که هر پنج نفرشان با هم بودند، چه دوست می‌داشتم.

همه جا پر می‌شد از عِطر بهشت، نور خدا.
نه من، که خدا هم آن لحظات را دوست داشت.
چه روزهایی زیبایی!

چه دری از من خوشبخت تر است؟

اما روزهایی رسید که از بودنم پشیمان شدم.

هیزم آوردند و فاطمه را تهدید کردند که اگر در را نگشاید و علی را به ایشان تحویل ندهد، خانه را به آتش خواهند کشاند.

فاطمه به من چسبید و رَساتر از پیش گفت: "به خدا سوگند دست از یاریِ امامم بر نخواهم داشت".
هیزم‌ها را آتش زدند تا مرا در آتش بسوزانند و به اهل خانه برسند.

"فاطمه جان! ای جان پیامبر! کمی از من فاصله بگیر. نکند خدای ناکرده آتشی که به جانم زده اند تو و آن طفلک معصوم را که در شکم داری آزار دهد.

فاطمه جان! ای جان پیامبر! اینگونه به من نچسب. از جانت هراسانم.

فاطمه جان! ای جان پیامبر! جان پیامبر کمی عقب تر برو ...  "

کاش همان روزی که مرا از نخلستان جدا کردند، هیزم تنوری می‌شدم و این روز را نمی‌دیدم. کاش دانه‌ای که از آن ریشه دواندم، پوسیده بود و به بار نمی‌نشست. کاش ...


برگرفته از نوشته خانم زهرا مرادی از سایت

http://www.mohammadivu.org


  • علی حسنوند
۲۲
اسفند

دو کلیپ از حاج محمود کریمی که متفاوت هستند ولی شعرشون تقریبا یکیه

اولی تصویریه و بدون آهنگ دومی صوتی و با یه آهنگ ملایم و صدای بارون


ببار ای بارون ببار تصویری(حاج محمود کریمی)


ببار ای بارون ببار صوتی(حاج محمود کریمی)

  • علی حسنوند
۲۱
اسفند
دانلود مداحی فوق العاده
کلیک کنید
قلب منو پر شراره کردی

قلب منو پر شراره کردی

وقتی که ز من کناره کردی

والله که مُردم از خجالت

وقتی که به در اشاره کردی

ای سرو خمیده ، با رنگ پریده

می روی ز پیشم ، ای خوشی ندیده

  • علی حسنوند
۲۱
اسفند
دانلود مداحی فوق العاده
کلیک کنید
قلب منو پر شراره کردی

قلب منو پر شراره کردی

وقتی که ز من کناره کردی

والله که مُردم از خجالت

وقتی که به در اشاره کردی

ای سرو خمیده ، با رنگ پریده

می روی ز پیشم ، ای خوشی ندیده

  • علی حسنوند
۲۱
اسفند


از این دیار غم آیا نمیشود نروی؟                 از این تلاطم دریا نمیشود نروی؟

اگر چه خیر ندارند مردمش، اما                     از این مدینه تو آیا نمیشود نروی؟

نبودن پدر تو برای من کافیست!!          شکسته پشتم و...حالانمیشود نروی؟

هنوز باور من نیست رفتن پدرت!                      ترا به خاطر بابا! نمیشود نروی؟

هنوزبار غم رفتنش به دوش من است           شریک غربت مولا! نمیشود نروی؟

خبرگرفته ام ازآنچه پشت در رخ داد ..   ... و قتل محسنت...امانمیشود نروی؟

بگو چه کار کنم تا دوباره خوب شوی؟               مریض بیت معزّا! نمیشود نروی؟

من وحسین وحسن دست بردعا شده ایم      و زینبت به تمنّا ... ، نمیشود نروی؟

تمام عزم تو بر رفتن است از این دنیا             تمام خواهش ماها: نمیشود نروی؟

اگرچه خسته شدی ازهر آنچه دراینجاست       ولی ملیکه ی دنیا! نمیشود نروی؟

سوال هر چه که کردم جواب نشنیدم!    فقط بگو به من این را: « نمیشود نروی؟ »

شکسته بازو و پهلوی تو! ولی زهرا (س)!            سوای کلّ قضایا، نمیشود نروی؟

...

"نمیشود نروی" های من سوالی بود

ولی ز خانه تو گویا نمیشود نروی

از این سکوت تو فهمیده ام که میروی و ...

... به پیش هاجر و حوّا نمیشود نروی

نمانده بهر علی (ع) چاره ای به جز تسلیم!!

از آشیانه تو زهرا (س) نمیشود نروی ..

سجاد شاکری

  • علی حسنوند
۲۱
اسفند


از این دیار غم آیا نمیشود نروی؟                 از این تلاطم دریا نمیشود نروی؟

اگر چه خیر ندارند مردمش، اما                     از این مدینه تو آیا نمیشود نروی؟

نبودن پدر تو برای من کافیست!!          شکسته پشتم و...حالانمیشود نروی؟

هنوز باور من نیست رفتن پدرت!                      ترا به خاطر بابا! نمیشود نروی؟

هنوزبار غم رفتنش به دوش من است           شریک غربت مولا! نمیشود نروی؟

خبرگرفته ام ازآنچه پشت در رخ داد ..   ... و قتل محسنت...امانمیشود نروی؟

بگو چه کار کنم تا دوباره خوب شوی؟               مریض بیت معزّا! نمیشود نروی؟

من وحسین وحسن دست بردعا شده ایم      و زینبت به تمنّا ... ، نمیشود نروی؟

تمام عزم تو بر رفتن است از این دنیا             تمام خواهش ماها: نمیشود نروی؟

اگرچه خسته شدی ازهر آنچه دراینجاست       ولی ملیکه ی دنیا! نمیشود نروی؟

سوال هر چه که کردم جواب نشنیدم!    فقط بگو به من این را: « نمیشود نروی؟ »

شکسته بازو و پهلوی تو! ولی زهرا (س)!            سوای کلّ قضایا، نمیشود نروی؟

...

"نمیشود نروی" های من سوالی بود

ولی ز خانه تو گویا نمیشود نروی

از این سکوت تو فهمیده ام که میروی و ...

... به پیش هاجر و حوّا نمیشود نروی

نمانده بهر علی (ع) چاره ای به جز تسلیم!!

از آشیانه تو زهرا (س) نمیشود نروی ..

سجاد شاکری

  • علی حسنوند
۲۱
اسفند


از این دیار غم آیا نمیشود نروی؟                 از این تلاطم دریا نمیشود نروی؟

اگر چه خیر ندارند مردمش، اما                     از این مدینه تو آیا نمیشود نروی؟

نبودن پدر تو برای من کافیست!!          شکسته پشتم و...حالانمیشود نروی؟

هنوز باور من نیست رفتن پدرت!                      ترا به خاطر بابا! نمیشود نروی؟

هنوزبار غم رفتنش به دوش من است           شریک غربت مولا! نمیشود نروی؟

خبرگرفته ام ازآنچه پشت در رخ داد ..   ... و قتل محسنت...امانمیشود نروی؟

بگو چه کار کنم تا دوباره خوب شوی؟               مریض بیت معزّا! نمیشود نروی؟

من وحسین وحسن دست بردعا شده ایم      و زینبت به تمنّا ... ، نمیشود نروی؟

تمام عزم تو بر رفتن است از این دنیا             تمام خواهش ماها: نمیشود نروی؟

اگرچه خسته شدی ازهر آنچه دراینجاست       ولی ملیکه ی دنیا! نمیشود نروی؟

سوال هر چه که کردم جواب نشنیدم!    فقط بگو به من این را: « نمیشود نروی؟ »

شکسته بازو و پهلوی تو! ولی زهرا (س)!            سوای کلّ قضایا، نمیشود نروی؟

...

"نمیشود نروی" های من سوالی بود

ولی ز خانه تو گویا نمیشود نروی

از این سکوت تو فهمیده ام که میروی و ...

... به پیش هاجر و حوّا نمیشود نروی

نمانده بهر علی (ع) چاره ای به جز تسلیم!!

از آشیانه تو زهرا (س) نمیشود نروی ..

سجاد شاکری

  • علی حسنوند
۲۱
اسفند
کلیک کنید

دانلود نماهنگ امانت دار بانوی دمشق

یه عده آدم قاضی شریح‌ان
یه عده هم‌رکاب شمر و خولی

تو اما هر جا بوی کربلا داشت
نشون دادی که سرباز رسولی

تو بارون پر از باروت بیروت
نشون دادی که پرچم‌دار عشقی

کنار پهلوونای دلاور
امانت‌دار بانوی دمشقی

  • علی حسنوند