فاطمه با شوق دامنی را که عمه مژگان برایش فرستاده بود پوشید.دامن کوچک چین چین به اندازه یک دختر بچه پنج ساله.
چرخی زد و گفت باید جوراب شلواری هم بپوشم!
من و مادرش نگاهش می کردیم و اصلا حواسمان به زهرا نبود.زهرا خواهر کوچک فاطمه سه ساله است.
زهرا را نگاه کردم دیدم اشک در چشمان زیبایش حلقه زده .لبهایش را ورچید ، با بغض گفت "من ندارم" و بعد های های گریه کرد.
مادرش در اولین فرصت برایش دامن نو خرید
.
چه خوب است هر کسی نداشته هایش حقیقی اش را بفهمد.
چقدر خوب است آدم نداشته هایش را درک کند و برایش گریه کند.و برای من نداشته هایی به اندازه فاصله من تا خدا.
خدایا من ندارم و از تو می خواهم آن گونه که اولیاء الله یادم داده اند
مَوْلایَ یا مَوْلایَ ، اَنْتَ الْقَوِیُّ وَ اَنَا الْضَعیفُ ، وَ هَلْ یَرْحَمُ الْضَعیفَ الاَّ الْقَوِیُّ
مَوْلایَ یا مَوْلایَ ، اَنْتَ الْغَنِیُّ وَ اَنَا الْفَقیرُ ، وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَقیرَ الاَّ الْغَنِیُّ......ا
دانلود مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه با صدای سماواتی(لینک اصلی)
مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه با صدای سماواتی(لینک کمکی)