صاحبخونه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا اون خونه رو پیدا کردیم. دیوارهاش کثیف بود اما هزینه نقاش نداشتم . تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم. باجناق عارف مسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه.
چند روز بعد از تموم شدن نقاشی صاحبخونه جدید گفت که مشکلی براش پیش اومده و خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم.
چاره ای نبود وقتی با با جناق برمیگشتیم احساس میکردم دستم بد جوری از پاهام درازتره و گوشهام از هردوش درازتر.حسابی کلافه بودم و شاکی. از خودم از صاحبخونه از خدا و...با جناق با یه آرامشی گفت "خوب شد به خاطر خدا نقاشی کردم" و دیگه هیچ نگفت.
همین بود راز آرامش باجناق. فهمیدم چرا ناراحت نیست ،چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنهکار اگر برای خدا باشه آدم هیچ وقت ضرر نمیکنه. چه به نتیجه برسه و چه نرسه .( هرچند ما مکلفیم بهترین برنامه ریزی رو کنیم برای رسیدن به بهترین نتیجه).
حتی نقاشی خونه هم میشه با نیت الهی باشه
خداوند به قهرمان توحید ، حضرت ابراهیم، اینطور یاد داد:
قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمینبگو به درستی که نماز و عبادت و زندگی و مرگ من برای پروردگار جهانیان است
سوره انعام آیه 162
راستی غصه نخوریا! اون سال من بدون سرپناه نموندم.