پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها
۲۶
شهریور

بسم الله الرحمن الرحیمرفته بودیم اردو جهادی. مسجد می ساختیم.
قاطی کردن گچ و خاک خسته کننده بود
و آجر بالا انداختن سخت 
گل گشیدن برای اوستا بنا از آن هم سخت تر
و مشکل تر از همه این ها ساختن ملات و وکندن پی
اما ای کاش اخلاص داشتن هم دشواری اش به همین اندازه بود
صبح
عمامه و قبا و عبا را پوشیدم
روستای بالایی یک کلاس احکام برای خانم ها داشتم و یک کلاس هم برای دانش آموزان راهنمایی
 بعد برگشتم و رفتم کمک بچه های عمرانی.
ظهر دوباره عمامه را  سر گذاشتم ،عبا را دوش انداختم و نماز جماعت خواندیم

بعد از نماز چند مساله شرعی گفتم و ناهار خوردیم وتا غروب دوباره عملگی


استانبولی تمیز می کردم، گچ وخاک قاطی می کردم و...ه
دم غروب بود خسته بودم،
لحظه شماری می کردم که کار تعطیل شود
کمرم درد گرفته بود و دست هایم کثیف مثل همه هیکل ام

پسرک روستایی برایم چای آورد و با احترام تعارف کرد. از تعارف کردنش احساس کردم دوستم دارد
و از حالت دلم فهمیدم دوستش دارم
استکان را با همان دست گل آلود برداشتم. اما مانده بودم قند را چطور بردارم
احساس کردم می خواهد چیزی بگوید اما خجالت می  کشد
نگاهش کردم تا حرف بزند
قند را برداشت و به دهانم نزدیک کرد
نمی دانید یک استکان چای چقدر می تواند خستگی آدم را برطرف کند

چهارم فروردین هشتاد وپنج

علی حسنوند

منبع:پاتوق بچه شیعه ها   http://shia-patogh.blogfa.com/

  • علی حسنوند
۲۶
شهریور
  • علی حسنوند
۲۴
شهریور
به ادامه مطلب مراجعه کنید
  • علی حسنوند
۲۳
شهریور
سیاحی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.

جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...

زاهد گفت: مال تو کجاست؟

جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.

زاهد گفت: من هم.

منبع:http://yashams.blogfa.com/

  • علی حسنوند
۲۳
شهریور
سیاحی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.

جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...

زاهد گفت: مال تو کجاست؟

جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.

زاهد گفت: من هم.

منبع:http://yashams.blogfa.com/

  • علی حسنوند
۲۳
شهریور
سیاحی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند. اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.

جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...

زاهد گفت: مال تو کجاست؟

جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.

زاهد گفت: من هم.

منبع:http://yashams.blogfa.com/

  • علی حسنوند
۱۹
شهریور
برو به ادامه مطلب
  • علی حسنوند
۱۹
شهریور
برو به ادامه مطلب
  • علی حسنوند
۱۹
شهریور
برو به ادامه مطلب
  • علی حسنوند
۱۸
شهریور
سلام دوستان

خداییش طوری دارن میخندن که قند توی دل آدم آب میشه

البته نوشته روی عکس معلوم نیست درست باشه. چون قاعدتا پدر سید جواد رضویان باید سید باشه نه شیخ.

  • علی حسنوند