مدرس پاسخ داد:
پول را زیر تشک بگذار و برو و به اربابت بگو تا دینار آخرش خرج نابودی تو خواهد شد.
اگر راضی بود که هیچ وگرنه بیا و از همان جا بردار و برو.
شاعری میگوید:
باید امشب بروم
دل من میگوید:
کاشکی میرفتم
کاش شب میرفتم
همه شب میرفتم
کاشکی میگفتم:
باید امشب بروم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (4)
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً (6)
به نام خداوند بخشایشگر و مهربان
هان اى جامه به خود پیچیده! (1).پاره اى از شب به جز اندکى از آن را بر خیز و زنده بدار (2). یا نصف آن را و یا کمى کمتر از نصف را (3).و یا اندکى بر نصف بیفزا و قرآن را شمرده شمرده بخوان (4).آماده باش که به زودى کلامى سنگین بر تو نازل مىکنیم (5). و بهترین وسیله براى صفاى نفس و سخن با حضور قلب گفتن هنگام شب است که خدا آن را پدید آورده (6)
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.
پرسیدند: چه می کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که خلیلم ابراهیم(ع) را بی گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟
پاسخ دهم:
هر آن چه را که از توانم بر می آمد... .
یکی از ویژگیهای خیلی از ما این است که همه اش نق میزنیم به این و آن.
و هیچگاه از خود نمی پرسیم آیا من وظیفه ام انجام دادم ؟
ابراهیم زمان چون یوسف در چاه غیبت گرفتار است و دوستانش با گناهان و بی توجّهی ها جانش را بر منجنیق آتش میگذارند ، او را بر صلیب میکشند و دوستدارانش سرگشته طور سینایند.
اما بزودی یوسف از چاه برون خواهد آمد.....
...... و مرا خواهند پرسید : و تو چه کردی ؟
و خوشا به حال گنجشکان سرفراز ...
در پناه صاحب الزمان
علی حسنوند
منبع:پاتوق بچه شیعه ها http://shia-patogh.blogfa.com/داستانی از امام هادی
از امام صادق، علیه السلام، روایت شده که فرمودند:
هر کس چهل روز صبح هنگام، دعاى عهد را بخواند از یاران قائم ما است و اگر قبل از ظهور آن حضرت از دنیا برود خداوند او را در زمان ظهور از قبر بیرون مى آورد که در خدمت حضرت باشد. خداوند به هر کلمه اى از این دعا هزار حسنه عطا فرماید و هزار گناه محو مى نماید.
دعاى عهد ابتدا خداوند را به اسامى و صفات مى خواند و بعد صلوات بر امام زمان علیه السلام است . سپس دعاهایى در مورد آن حضرت و فرج او و نیز حضور ما در زمان حضرت و دیدار روى حضرت دارد.
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
انسانها در شرایط ترس، فقط به زیستن میاندیشند
در شرایط ترس، وقتی انسان بی محتوا شد دیگر اراده نمی کند تا هر طور که خودش خواست زندگی کند. انسان بی محتوا فقط به زیستن فکر میکند و نه به چگونه زیستن، و به صِرف ماندن می اندیشد، ماندن را زندگی می پندارد. و صِرف ضرورتِ زیستن، او را در برابر واقعیت، تسلیم و خاضع میکند و معاویه چنین حالت روانی را که جامعه را فرا گرفته می شناسد و نه تنها درصدد درمان آن نیست بلکه تلاش میکند پایه حکومت خود را بر چنین روان اجتماعی بنا کند. او آرزویی بهتر از این ندارد که مردم در همین شرایط فکری بمانند.
معاویه؛ کسی نبود که همه او را بپذیرند ولی کاری کرده بود که این نپذیرفتن، برای او مشکلی به وجود نیاورد و همه تسلیم او شوند، به این معنی که باور کنند در برابر او نمی توان کاری کرد. و لذا بسیاری از صحابه و تابعان به امامحسین(ع) میگفتند: کاری نمی توان کرد. و حسین(ع) آمد که کاری بکند و شعار «کاری نمیتوان کرد» را که امنیّت فرهنگ معاویه در آن نهفته است، بشکند. و حالا همین فرهنگ بعد از مرگ معاویه هم ادامه داشت.
وقتی تفکّر و علم و دین، مدار و محور زندگی انسان و جامعه نباشد، چنین انسان و جامعه ای خیلی زود با ترس به خضوع می آید و حتی برای فرار از حیطه وحشت، به تملّق می افتد و چاپلوسی و محبّت به شخص ستمگر را پیشه می کند. و خودکامگان در این شرایط بدون هیچ مقاومتی، ابتکار عمل را در دست دارند و به قیمت ترسی که ایجاد کرده اند در امنیت زندگی میکنند. و حسین(ع) در چنین شرایطی زندگی خود را بر اساس توکّل و علم و ایمان، انتخاب میکند و جوّ زمانه، او را از خود باز نمی ستاند و به وضع موجود صحّه نمی گذارد.
رمز به کار نشستن حیله های معاویه از آنجاست که مسلمانان پس از جنگ و کشورگشایی های طولانی در زمان خلیفة دوم، از کمالات معنوی خالی شدند و معاویه به کمک چنین افراد عمل زده ای با فرهنگ علوی روبه رو شد، مردمی که بیش از ده سال فقط جنگیده اند، آن هم چه جنگی! جنگی که خلیفة دوم دستور داده است «حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل» را از اذان حذف کرده اند تا نماز بهترین عمل قلمداد نشود و جنگ و کشورگشایی مقصد اصلی مردم بماند.
در زمان خلیفة دوم عمل زدگی حاکم شد و همین عمل زدگی زمینهای گشت که زمانة معاویه را رونق داد و معاویه توانست در چنان بستری نقشه های خود را عملی کند. یک ملّت بی محتوا که نه فکر دارد، نه دین و نه علم، در مقابل ترس، هم به راحتی خضوع میکند و هم چاپلوس و تملّقگوی کسی می شود که از او می ترسد. در واقع آن جنگ ها فتوحات اسلامی نبود، بلکه فتوحاتی بود برای معاویه، تا قلب مردم مسلمان را با رعب خود تسخیر کند و از فداکاری برای اسلامِ معنوی باز دارد.
قسمتی از کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها
اثر : اصغر طاهرزاده
دانلود کتاب