پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها
۰۳
ارديبهشت
حضرت زهرا (در روزهای بیماری قبل از شهادت در حالی که در بستر بیماری بود) به علی (ع) گفت:
چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!
علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!
دراین وقت علی (ع) کسانی را که دراتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست،
 آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت :
ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!
علی (ع) در پاسخ او فرمود:
پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است.
" فانا لله و انا الیه راجعون"!
آه! که چه مصیبت دردناک ، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!
دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و لختی گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن.

  • علی حسنوند
۰۳
ارديبهشت
حضرت زهرا (در روزهای بیماری قبل از شهادت در حالی که در بستر بیماری بود) به علی (ع) گفت:
چیزهایی در دل دارم که می خواهم آنها را به تو وصیت کنم!
علی (ع) فرمود: ای دختر رسول خدا ، هر چه می خواهی بگو!
دراین وقت علی (ع) کسانی را که دراتاق بودند بیرون کرد و نزدیک سر فاطمه (س) نشست،
 آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت :
ای پسرعمو ، هیچ گاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از وقتی با تو معاشرت داشته ام نافرمانی تو را نکرده ام!
علی (ع) در پاسخ او فرمود:
پناه بر خدا! تو داناتر ، نیکوکارتر ، پرهیزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خدای تعالی بیمناک تر از آنی که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرمانی خود سرزنش کنم، و به راستی مفارقت و دوری تو بر من بسیار ناگوار است جز آنکه چاره ای از آن نیست...
آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود:
به خدا مصیبت رحلت رسول خدا (ص) را برای من تجدید کردی و مرگ و فقدان تو ، بر من بسیار بزرگ است.
" فانا لله و انا الیه راجعون"!
آه! که چه مصیبت دردناک ، جانسوز و غم انگیزی است! مصیبتی که به خدا سوگند جبران پذیر نخواهد بود!
دنباله حدیث این گونه است که در اینجا هر دو گریان شده و لختی گریستند ، آن گاه علی (ع) سر فاطمه را برداشته به سینه چسبانید و بدو فرمود: هر وصیتی داری بنما که من آن را انجام خواهم داد.
فاطمه عرض کرد: خدایت پاداش نیک دهد ای پسرعموی رسول خدا، نخستین وصیت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خویش درآوری ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نیز ناچارند همسری از زنان داشته باشند.
وصیت دیگر من آن است: که احدی از این مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشییع جنازه من و دیگر مراسم حاضر نشوند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاری یکی از آنها یا پیروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند...
مرا شب هنگام در آن وقتی که دیده ها همگی خواب رفته اند دفن کن.

  • علی حسنوند
۰۳
ارديبهشت

کار تنش زیاد ولی وقت من کم است
یک شب برای شست و شوی این بدن کم است
بانوی من نحیف نبود، این چنین نبود
وقتی نگاه می کنمش ظاهراً کم است
در زیر پارچه ورمش گم نمی شود
آن قدر واضح است که یک پیرهن کم است
باید چگونه جمع کنم این بساط را
فرصت کم است و آب کم است و کفن کم است
مسمار را خودم زده بودم به تخته ها
باید بمیرم آه، پشیمان شدن کم است
گیرم حسین دق نکند این چنین ولی
گریه بدون داد برای حسن کم است
آئینه آمدی و ترک خورده می روی
یعنی برای بردن تو چهار زن کم است
پیراهن حسین که کارش تمام شد
پس جای غُصّه نیست اگر یک کفن کم است
بالت، پرت، تنت، همۀ پیکرت خدا
این زخم ها زیاد ولی وقت من کم است

علی اکبر لطیفیان


زن

میان کوچه ی تاریک بن بست،

خون ,....وهّابی

گلو له های جنگی تمام حرف های مگو را دوباره معنا کرد

و کوچه های منامه چقدر شبیه مدینه ست ....

و داد عدالت بزرگ ترین جرم تاریخ است

حتی اگر مزد رسالت پیغمبرشان ولای تو باشد....

آی جناب سعودی

از من نشنیده بگیر

اما تنت بدجور بوی "قنفذ" می دهد

آخر تو خادم کدام حرمینی

وقتی حرم

حرام است؟!

شعر از شاهد




شنیده ای می گویند چنان می زنمت که یکی از من بخوری، یکی از دیوار!؟

آری حتما شنیده ای، اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟

شنیدن هر چقدر هم سخت باشد هیچگاه به طاقت فرسایی دیدن نخواهد بود.

آخر بابا شنید، حسین شنید، زینب شنید، ما هم شنیدیم؛ اما تنها حسن دید.

تنها حسن دید و باز هر چقدر هم که دیدن سخت باشد مثل خوردن نیست که

و شاید حسن گفته باشد: مادر کجا می روی؟! خانه از این طرف است...

  • علی حسنوند
۲۱
فروردين

 فشار قبر و بد اخلاقی


امام صادق علیه السّلام فرمودند: به حضرت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله خبر دادند که سعد بن معاذ درگذشت، رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله از جاى خود برخاستند و با گروهى از یاران بطرف منزل سعد رفتند رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله در کنار در توقف کردند تا هنگامى که سعد را غسل دادند و کفن کردند و روى تابوت گذاشتند، رسول اکرم دنبال جنازه راه افتادند گاهى در طرف راست و گاهى در طرف چپ حرکت میکردند هنگامى که جنازه وارد قبرستان شد و خواستند سعد را دفن کنند رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله شخصا در قبر سعد وارد شدند و او را در لحد گذاشتند و سنگ و خاکها را با دست خود نهادند و لحد را بستند هنگامى که سعد را به خاک سپردند و خاک‏ها را در قبرش ریختند، و قبر را هموار کردند فرمودند من میدانم این بدن بزودى پوسیده خواهد شد و از بین خواهد رفت ولى خداوند دوست میدارد، هنگامى که بنده‏ اى کارى انجام میدهد آن کار را محکم و استوار نمایند هنگامى که خاک بر قبر سعد مى‏ریختند مادرش که در گوشه ‏اى بود گفت: اى سعد بهشت برایت گوارا باد، رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: آهسته باش اى مادر سعد با خداوند قاطعانه سخن نگو قبر سعد را فشار داد رسول خدا از قبرستان برگشتند و مردم هم آنجا را ترک گفتند، پرسیدند یا رسول الله ما مشاهده کردیم تو در باره سعد کارهائى کردى که با دیگران نکرده بودى، شما بدون ردا و کفش در جنازه سعد حاضر شدى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: فرشتگان در جنازه او بدون رداء و کفش شرکت کرده بودند و من هم از آنها تبعیت کردم، پرسیدند چرا گاهى طرف راست جنازه و گاهى طرف چپ میرفتید فرمودند: دست من در دست جبرئیل بود و او هر طرف میرفت من هم میرفتم عرض کردند دستور دادید او را غسل دادند و بعد بر آن نماز گزاردید، و با دست خود او را در لحد گذاشتید و بعد فرمودید قبر او را فشار داد، فرمودند آرى او در خانه بد خلقى میکرد.



ایمان و کفر ( ترجمه کتاب الإیمان و الکفر بحار الأنوار جلد 64 / ترجمه عطاردى)، ج‏2، ص 631

  • علی حسنوند
۲۰
فروردين

  • علی حسنوند
۱۴
فروردين

  • علی حسنوند
۱۲
فروردين

این کتاب یکی از موثرترین کتابها در زندگی من است لذا تقدیم میگردد.

امید که برایتان جالب باشد واستفاده کنید.


آشتی با خدا

از طریق آشتی با خود راستین

اصغر طاهرزاده


دانلود



  • علی حسنوند
۰۷
فروردين

امام علی (ع) درباره مشورت:

اِذَ ا احتَجتَ اِلَى المَشوَرَةِ فى اَمرٍ قَد طَرَاَ عَلَیکَ فَاستَبدِهِ بِبِدایَةِ الشُّبّانِ ، فَاِنَّهُم اَحَدُّ اَذهانا وَ اَسرَعُ حَدسا ، ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذالِکَ اِلى رَىِ الکُهولِ وَ الشُیوخِ لِیَستَعقِبوهُ وَ یُحسِنُوا، اَلختیارَ لَهُ ، فَاِنَّ تَجرِبَتَهُم اَکثَرُ

هرگاه به مشورت نیازمند شدى ، نخست به جوانان مراجعه نما، زیرا آنان ذهنى تیزتر و حدسى سریع‏تر دارند . سپس (نتیجه) آن را به نظر میان‏سالان و پیران برسان تا پیگیرى نموده، عاقبت آن را بسنجند و راه بهتر را انتخاب کنند، چرا که تجربه آنان بیشتر است.



شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ، ج 20، ص 337، ح 866

  • علی حسنوند
۰۶
فروردين
(این کلام نقل به مضمون از مرحوم علامه جعفری رحمه الله علیه است)
 
می­ فرمودند:
 
عده ­ای از جامعه ­شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضع این بود: «ارزش واقعی انسان به چیست».
 
برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلا معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه­ ی آن است. اما معیار ارزش انسان­ ها در چیست.
 
هر کدام از جامعه شناس­ ها صحبت­ هایی داشتند و معیارهای خاصی را ارائه دادند.
 
بعد  وقتی نوبت به بنده رسید گفتم : اگر می­ خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می­ ورزد.
 
کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است.
 
کسی که عشقش ماشینش است ارزشش به همان میزان است.
 
اما کسی که عشقش خدای متعال است ارزشش به اندازه­ ی خداست.
 
علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناس ­ها صحبت­ های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.
 
وقتی تشویق آن­ها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی (علیه­ السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می­فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» «ارزش هر انسانی به اندازه­ ی چیزی است که دوست می­دارد».
 
وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه­ ی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه­ السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند . . .
 
حضرت علامه در ادامه می­ فرمودند: عشق حلال به این است که انسان (مثلا) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی!!! پنجاه میلیونی!!!» . چقدر بدش می ­آید؟ در واقع می­فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی­ ارزش است!
 

اینجاست که ارزش «ثار الله» معلوم می­شود. ثار الله اضافه­ ی تشریفی است . خونی که در واقع آنقدر شرافت و ارزش پیدا کرده که فقط با معیارهای الهی قابل ارزش گذاری است و ارزش آن به اندازه­ ی خدای متعال است.


منبع




  • علی حسنوند
۲۴
اسفند
یه روز یه ترکه

اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛

خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛

یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد

جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،

فداکاری کرد، برای ایران اسلامی، برای من و تو

برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.



یه روز یه رشتیه

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی ظلم وستم تلاش کرد،

برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اونقدر جنگید تا جونش رو فدای دین و سرزمینش کرد.




یه روز یه لره بود

کریم خان زند

ساده زیست ، نیک سیرت و عدالت پرور بود

و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.



یه روز ما همه با هم بودیم.. ،

ترک و رشتی و لر و قزوینی و اصفهانی و...

تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند

و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،

به همدیگه می خندیم،؟!!!و اینجوری شادیم !!!!.. ؛

در حالی که بعضی از این جوک ها قطعا حرومه.

این از فرهنگ  اسلامی ایرانی ما به دوره.

آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند

 پس بیایید با هم بخندیم نه به هم.

  • علی حسنوند