پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۹
شهریور

 مصاحبه ای با حاج اقا پناهیان
حتما بخونید.میتونه  افق های جدیدی به ما نشون بده.


نظم الهی ونظم نفسانی


سوال: شما اعتقاد دارید که سبک زندگی جهادی و انسان‎‎های جهادی مختص به بچه حزب‎اللهی‎ها و اردوی‎‎های جهادی و یک قشر خاص در جامعه نیست و در واقع انسان جهادی برای شما همان انسان طراز جمهوری اسلامی است؛ همان انسانی که رسالت جمهوری اسلامی به‎عنوان نهاد قدرت، تربیت و به‎وجود آوردن چنین انسان‎‎هایی است. از سوی دیگر دیدگاه جنابعالی این است که خود جمهوری اسلامی موانعی را برای تولید چنین انسان‎‎هایی به‎وجود می‎آورد که به عنوان مثال گاهی شما سیطره مکانیسم‎‎های انضباطی شهروندان را نام می‎برید که مثلا دوربین‎‎های مداربسته و کارت‎‎های ساعت‎زنی سعی در اخلاقی کردن شهروندان دارد و به باور شما این با اسلام قابل جمع نیست.آیا شما صریحا اعتقاد دارید که بسیاری از مکانیسم‎‎های انضباطی شهروندان با روح دین سازگار نیست؟ با چه استدلالی چنین  ادعایی می‎کنید؟

پناهیان: البته بنده نه از باب توجه کردن به زندگی جهادی، بلکه از این باب فکر می‎کنم کارت ساعت‎زنی نمی‎تواند زیاد اسلامی باشد که فلسفه وجودی آن جزا و پاداش فوری و معین و مشخص است و از آن جایی که انسان‎ها به هر نوعی که زندگی کنند، کم کم شخصیتشان تحت تأثیر نوع زندگی‎شان قرار می‎گیرد، این کارت ساعت‎زنی می‎تواند این آثار منفی را به ‎دنبال داشته باشد که تمام فعالیت‎‎های کارمندان یک محیط را کاسب‎کارانه کرده و انگیزه‎ها را بر اساس جزا و پاداش تنظیم کند. آن وقت اگر کارمندان آن مجموعه تحت تأثیر سبک زندگی کارت ساعت‎زنی نظم پیدا کنند، دیگر فرصتی برای نظم اخلاقی و تقوایی به آن‎ها نداده‎ایم. بنده تصور می‎کنم در سبک زندگی خودمان باید فضایی را ایجاد کنیم که فرصتی برای تمرین اخلاق و ایمان و تجلی آن وجود داشته باشد.
شخصیت انسان باید در اثر تقوا به نظم برسد، نه با تشویق و تنبیه فوری.


سوال: من این تناقضی که بین استفاده از کارت ساعت زنی و اسلام وجود دارد را خوب متوجه نمی‎شوم.


پناهیان:امیرالمؤمنین علی(ع) می‎فرماید: انسان باید شخصیتش در اثر تقوا به نظم برسد؛ در اثر خداترسی به کیفیت خوب در کار برسد. در اثر برای خدا کار کردن به بالاترین بهره وری برسد. وقتی کارفرما چنین انتظاری از کارمند خودش ندارد و هیچ تعریفی از این موضوع در محیط صورت نگیرد و روابط صرفا بر اساس دقایق کارت ساعت‎زنی باشد و مجازات‎ها فوری اعمال شود، دیگر انسان‎ها فرصت این را پیدا نمی‎کنند که بفهمند واقعا چه قدر نظم را با انگیزه‎‎های غیر مادی دوست دارند. فرایند تربیت یک فرایندی است که نیاز به فرصت دارد و اگر شما بخواهید انگیزه ایمان و تقوا را عامل نظم‎یابی یک انسان قرار دهید، باید به او فرصت دهید. روابط اگر زیاد ماشینی شود، فرصت برای عواطف، اخلاق و ایمان کم خواهد بود
در زمینه‎‎های دیگر هم همین‎طور است. شما هر جایی قوانین و ضوابط حقوقی را افزایش بدهید، فرصت را برای تعامل انسانی، اخلاقی و عاطفی کاهش داده‎اید. لذا این سؤال مطرح می‌شود که آیا واقعا راه رشد اخلاقی انسان این است که از ضوابط حقوقی فاصله بگیرد؟ البته فاصله گرفتن نه به معنای این‎که آن ضوابط را به‎عنوان حداقل رعایت نکند، بلکه به این معنا که فضای رفتاری خودش را تحت حاکمیت آن ضوابط قرار ندهد و آن را تحت حاکمیت ارزش‎‎های اخلاقی قرار دهد. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: «با مؤمنین ایثارگرانه برخورد کن و با سایر مردم منصفانه؛ عَامِلْ‏ سَائِرَ النَّاسِ‏ بِالْإِنْصَافِ‏ وَ عَامِلِ الْمُؤْمِنِینَ بِالْإِیثَار»(غررالحکم/ص467/ ح58)


می‌توان در برخی محیط‌های کاری، فرهنگی حاکم کرد که نیاز به «کارت ساعت» نباشد.


پناهیان : انصاف، اسکلت زندگی بشر است و اگر این اسکلت وجود نداشته باشد، با هر زلزله‎ای فرو می‎ریزد. ارزش عدالت وانصاف بالاتر از ارزش کرم است ولی ما برای کریمانه برخورد کردن باید یک فرصتی بگذاریم تا خودش را نشان دهد. یعنی ما می‎توانیم در برخی از محیط‌های کاری، فرهنگی را حاکم کنیم که نیازی به کارت ساعت زدن نباشد. این‎که تمام محیط‌های کار‎، بدون استثنا می‎خواهند خودشان را وابسته به کارت ساعت زدن بکنند، نشان‎دهنده این است که ما هیچ محیط برگزیده و افراد شایسته‎ای که فرا‎تر از این ضوابط حداقلی با آن‎ها ارتباط برقرار کنیم نداریم و یا این‎که مثلا وقتی می‎خواهیم رفتار کارمندان خودمان را با دوربین کنترل کنیم، نشان‎دهنده این است که ما از تربیت شخصیت آن‎ها عاجز بوده‎ایم و اصلا نمی‎خواهیم فرصتی برای امکان رشد شخصیت آن‎ها بگذاریم.
کسی که فقط اسیر منافعش باشد و برای «آرمان» کار نکند، نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد.


 سوال: این انسانی که شما از لزوم تربیت او صحبت می‎کنید چه‎کسی است؟ آیا این همان است که شما نامش را انسان جهادی گذاشته‎اید؟

پناهیان : پایه‎‎های زندگی جهادی برمی‎گردد به استقلال روحی فرد و استقلال او در شکل‎گیری انگیزه‌هایش. اگر یک انسانی فقط اسیر منافع خودش باشد و برای آرمان کار نکند، نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. اگر یک انسانی تحت تأثیر جامعه قرار داشته باشد و هنجار‎های مختلفی که در سطوح مختلف جامعه هست، بر رفتار‎ها و انگیزه‎‎های این فرد تحمیل شود، این فرد نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. مثلا بگوید اگر من خانه آنچنانی نداشته باشم، به من چنین و چنان می‎گویند. حالا خودش هم زیاد طالب دنیا نیست ولی می‎خواهد استاندارد‎ها را در مقابل دیدگان دیگران رعایت کند. من الان فلان پست را نداشته باشم، می‎گویند تو بی‎عرضه‎ای. پس تلاش می‎کند برای رسیدن به مدیریت. از تمسخر دیگران می‎ترسد و استقلال روحی ندارد و می‎خواهد خودش را به استاندارد‎‎هایی که مردم به دلایل مختلف برای خودشان وضع کرده‎اند و هیچ پایه و اساسی ندارد، برساند

 این انسان چون از استقلال برخوردار نیست- چه استقلال در مقابل نگاه دیگران و چه استقلال از منافع خودش- نمی‎تواند زندگی جهادی داشته باشد. طبیعتا این شخص سبک زندگی‎ای را انتخاب خواهد کرد که تحت تأثیر منافعش به او تحمیل شده است. اگر کسی این استقلال را داشته باشد، بسیاری از این ویژگی‎‎های برجسته‎ای را که در ادارات و در نظامات اجتماعی و ساختار‎های حقوقی به‎دنبال آن هستند، با انگیزه فردی خودش به دست آورده است. یعنی او اگر ظلم نمی‎کند، از ترس قوه قضاییه نیست. او اگر خوب کار می‎کند، به‎خاطر حق الزحمه اضافه کار انتهای ماه نیست. اگر از او قدردانی نشود، قهر نمی‎کند چون او با انگیزه‎ای مستقل و درونی خوب کار می‎کند و برای این‎که خوب کار می‎کند، نیازی به تشویق ندارد.
حتی منظم‎ترین ساختار‎های اجتماعی و نظارتی نیز نمی‎تواند جامعه‎ای سعادتمند درست کنند/جامعه بدون روحیۀ جهادی و ایثارگری به سعادت نمی‌رسد.


 سوال:آیا این همان انسان طراز جمهوری اسلامی است؟ همان انسانی که باید محصول حیات شهروندان در ساختار‎های جمهوری اسلامی  باشد؟


 پناهیان : دقیقا همین‎طور است ولی چون خیلی‎ها فکر می‎کنند که جهاد مسأله‎ای استثنایی در فضای دینی است و فضیلت غیرضروری تلقی می‎شود، ما مجبوریم با کلمه جهاد از آن یاد کنیم؛ در حالی‎که اگر چه ممکن است بعضی‎ها دین حداقلی داشته باشند، ولی قوام جامعه دینی همیشه وابسته به جهادگران است حتی در ایام صلح. بنابراین جهاد و روحیه جهادی و روحیه ایثار و استقلال روحی داشتن مربوط به دوران خاصی از بحران‎ها مثل دفاع مقدس نمی‎شود.
اگر بخواهم حرف آخر را در این زمینه بزنم، باید عرض کنم که هیچ‎گاه منظم‎ترین ساختار‎های اجتماعی برای تنظیم روابط و نظارت بر رفتار‎ها نمی‎تواند جامعه‎ای سعادتمند درست کند؛ چون حیات اجتماعی انسان توسط خدای متعال به‎گونه‎ای طراحی نشده است که بشود این‎جامعه و این انسان را بدون زندگی جهادی و نگاه ایثارگرانه به سعادت رساند. معنای دقیق این حرف این است که جهادگری صرفا مربوط به جوامع بحران زده نیست؛ مربوط به جوامعی نیست که در اثر ستم‎‎های بی‎شمار دچار عقب‎ماندگی هستند والان مجبورند عقب‎ماندگی خود را با فعالیت بیشتر جبران کنند. جهادگری در یک جامعه منظم، متعادل و رو به پیشرفت با ساختار‎های اجتماعی متقن و نظارت‎‎های قوی مورد نیاز است و این است آن حقیقتی که ما باید به آن برسیم.
 با این دسته بندی شما از انسانی صحبت می‎کنید که دائما به‎دنبال منافعش نیست؛ احتمالا مبارزه با نفس می‎کند و خودش را با آموزه‎های دینی مدیریت و هدایت می‎کند.
فرهنگ «کارت ساعت‎زنی» نمی‌تواند انسانِ جهادگر و ایثارگر تربیت کند.


 سوال: به‎نظر می‎رسد شما اعتقاد دارید از دل ساختار‎ی که مبنا و نگاهش با کارت ساعت‎زنی طراحی شده‎ است، فردیت‎ها و هویت‎‎های این چنین درنمی آید؟

 پناهیان: احتمالش خیلی کم است. اساسا من باید بگویم خیر؛ از دل چنین ساختاری، فرد جهادگری بیرون نمی‎آید ولی چون انسان‎ها دارای فطرت خدایی هستند و به فضایل برجسته معنوی و اخلاقی علاقه دارند، ممکن است با وجود تحمیل این سبک زندگی -که او را وادار می‎کند زندگی غیر مجاهدانه‎ای داشته باشد- خودش به‎دلیل عوامل بیرونی انسان مجاهدی باشد ولی کارت ساعت‎زنی کسی را برای زندگی جهادی تربیت نمی‎کند. این‎طور نیست که شما بگویید من یک مدتی با کارت ساعت‎زنی تمرین می‎کنم و بعد می‎روم تمرین می‎کنم برای ایثار .از دل این ساختار‎ها و مکانیسم‎‎های انضباطی به‎طور طبیعی انسان مجاهد بیرون نمی‌آید مگر این‎که کسی با داده‎‎های دیگری خودش را تحت تعلیم و تربیت دینی خاص قرار دهد و با این‎که در این فضا زندگی می‎کند، اما به یک زندگی جهادی خوب برسد.

ساختارهای غربی غیرانسانی بوده و با سبک زندگی جهادی قابل جمع نیست/ در جوامع غربی سبک زندگی به توده مردم تحمیل می‎شود و این ریشه شروع فساد است.


سوال: و از آن جایی که برای شما سبک زندگی جهادی موضوعیت دارد و آن را قابل جمع با مکانیسم‎ها و ساختار‎های مدرن و غربی نمی‎دانید، به نوعی خواستار از بین رفتن ساختار‎های متکی بر مکانیسم‎‎های انضباطی می‎شوید؟

 پناهیان : بله برای این‎که ما بتوانیم ساختار‎های غربی را از بین ببریم، باید همین کار را انجام دهیم. البته تعبیر بهتر از کلمه غربی این است که بگوییم ساختار‎‎های غیر انسانی و حتی این تعبیر بهتر از این است که بگوییم ساختار‎های غیر اسلامی. مگر اسلام چه ساختاری را به ما پیشنهاد می‎کند؟ می‎گوید ساختاری را طراحی کن که بتواند انسان را به اوج خودشکوفایی برساند. چه زمانی انسان به اوج رضایت‎مندی خواهد رسید؟ وقتی که انسان بیشترین شکوفایی را در استعداد‎ها و در فطرت خودش ببیند.
من اساسا از شما می‎خواهم که بنشینید فکر کنید و تعریف یک جامعه پیشرفته را برای من توضیح دهید. آیا یک جامعه پیشرفته یعنی تنها برخی از افراد جامعه بتوانند نخبه بشوند حتی اگر بسیاری از کسانی که می‎توانستند نخبه بشوند در این فرایند از بین بروند؟ و برخی از این نخبه‎ها بتوانند برخی از این سرمایه‎داران را سرمایه‎دار‎تر بکنند تا آن‎ها با رفاه بسیار زیادتر از بقیه مردم و فراهم آوردن رفاه نسبی برای توده‎‎های مردم به سلطه خود بر جوامع ادامه دهند؟ آیا این معنای پیشرفت یک جامعه است؟ جوامع پیشرفته غربی تعریفی جز این ندارند. از میان مردم به برخی فرصت می‎دهند که نخبه شوند و از میان نخبگان بعضی‎ها را به‎کار می‎گیرند و از میان اختراعات و اکتشافات آن‎ها بعضی را مورد استفاده قرار می‎دهند. در این‎جا انسان‎ها به شیوه‎ای که خودشان دوست دارند، نمی‎توانند زندگی کنند.

در جوامع غربی همواره سبک زندگی به توده مردم تحمیل می‎شود و ریشه شروع فساد هم همین است. انسان‎ها نمی‎خواهند این‎قدر فاسد باشند. اصلا انسان‎ها این‎قدر دنبال هرزگی نیستند. این به‎خاطر روش استکباری نظامات غربی است که دوست دارند توده‎ها را استثمار کنند و راهی جز این ندارند و این شیوه مدیریت جامعه است.
باید علیه ساختار‎های غربی که اجازه خودشکوفایی به انسان‎ها نمی‎دهند قیام کنیم/ الان فیلم‎‎های سینمایی ما باید در جهت نقد قسمت‌های به ظاهر خوب تمدن غرب باشد.


سوال: ولی شما فکر نمی‎کنید که جمهوری اسلامی خود نیز بسیاری از این مکانیسم‎ها را قرض می‎گیرد و در واقع در بعضی حوزه‎ها همان شیوه‎ها را اجرا می‎کند؟

 پناهیان : بله الان عرض می‎کنم. ما باید علیه آن ساختار‎ها که اجازه خودشکوفایی به انسان‎ها نمی‎دهند و به معنای حقیقی کلمه فرصت مساوی برای انسان‎ها قایل نمی‎شوند، قیام کنیم؛ هرچند شعارهای‎شان را به‎صورت دموکراتیک بیان می‎کنند اما دروغشان دیگر بعد از این تجربه صد ساله ثابت شده است.

قیام ما علیه این ساختار‎ها نه تنها باید با تکیه بر مفاهیم دینی و عقلانیت این مفاهیم باشد، بلکه باید با تکیه بر نقد عالمانه‎ای که در فضای دانشگاهی صورت می‎گیرد، این ساختار‎ها را ریشه کن کرده و ساختار‎های عادلانه دینی خودمان را جایگزین کنیم. اما خوشبختانه یا بدبختانه عملا چنین اتفاقی در جمهوری اسلامی نمی‎افتد! چون ساختار‎های جزئی هنوز اصلاح نشده‎اند. فطرت انسان‎ها و جذابیت و عقلانیت دین -که هر کس با آن ارتباط برقرار می‎کند، نمی‎تواند از کنارش به سادگی رد شود- عوامل رشد فرهنگی و معنوی ما هستند و گرنه کار شایسته‎ای صورت نگرفته است. الان فیلم‎‎های سینمایی ما باید در جهت نقد آثار مخرب تمدن غرب باشد؛ به ویژه آن بخش خوب غرب. ما در نشان دادن وجوه مخرب قسمت‎‎های به ظاهر خوب غرب کم کاری کرده‎ایم.
نظم موجود در خیابان‎ها و زندگی غربی‌ها «نظم نامشروع» است.


سوال: قسمت‎های خوب غرب چطور؟

پناهیان : من وقتی می‎گویم غرب نمی‎خواهم به فساد کنار دریا‎ها و روابط مستهجن زن و مرد در آن‎جا اشاره بکنم و بگویم این‎ها خلاف شرع است. بنده می‎خواهم به ترافیک و نظم جاری در خیابان‎ها و زندگی غربی اشاره کنم و بگویم که اینها از راه درستی به دست نیامده‎ است. ما می‎توانیم نظم نامشروع یا نظم مشروع داشته باشیم؛ مثل پول نامشروع و پول مشروع. وقتی که نظم با انگیزه‎‎های انسانی درست ایجاد نشود، این می‎شود یک نظم نامشروع و نظم موجود در تمدن غرب هم نظم نامشروع است. این نظم به چپاول کشور‎‎های دیگر و غارت آن‎ها اتکاء دارد. این نظم به عقلانیت مادی و خودخواهی سرمایه‎داری وابسته است. این چیزی نیست که اسلام می‎خواسته است.

من به‎شدت به این سخن اعتراض دارم که از سید جمال الدین اسد آبادی مشهور شده و می‎گوید: «من اسلام را در غرب و مسلمان‎ها را در شرق دیدم» ایشان چه‎چیز اسلام را در غرب دیده است؟ اگر یک نمونه‎اش را بخواهیم نظم خیابان‌های غرب در نظر بگیریم، باید ببینیم این نظم برآمده از چه فرهنگی و برآمده از چه طرز تلقی از زندگی است؟ این نظم بر آمده از نظام سرمایه‎داری و منفعت‎طلبی است که در نهایت به ظلم فاحش به جهان بشریت منجر می‎شود. این نظم ممکن است ظاهرش شبیه نظمی باشد که اسلام می‎خواهد ولی با آن تفاوت دارد.


سوال: شما اسم نظم امروزی مدرن را نظم نامشروع می‎گذارید و خواستار از بین رفتن چنین نظمی هستید. عده‎ای خواهند گفت آقای پناهیان به نوعی دارد آنارشیسم را ترویج می‎کند؛ حداقل در مواجهه با ساختار‎های مدرن.

 پناهیان : آیا ما در دوران دفاع مقدس و در بین بسیجی‎‎هایی که دارای سلسله مراتب ارتشی و نظامی نبودند اما نظم بیشتری از ارتشی‎ها و نظامی‎‎های دنیا داشتند، نوعی آنارشیسم می‎دیدیم؟ آن نظم مبتنی بر ایثار و ولایت‎مداری بود. ولایت‎مداری خودش یک ساختار است. این ساختاری است که خیلی زیبا‎تر جامعه را به نظم درمی‎آورد و جامعه را خیلی قدرتمند‎تر می‌کند.


  • علی حسنوند
۲۵
شهریور

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید


گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید


گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

عکس حیدر در کنار حضرت زهرا کشید


گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید


گفتمش رنج و فراق و درد گشته حاصلم،

گریه کرد ،آهی کشید و زینب کبرا کشید


  • علی حسنوند
۲۲
شهریور


"- «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.» این را به عرب بیابانی گفت. عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همه ی قبایل به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. آمده بود جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بود. رسول الله از جایش بلند شده بود. آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ. آن طور که تنشان تن هم را لمس کند. در گوشش گفته بود:«من برادر تو ام»، «اَنَا اَخُوک» گفته بود فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟ نه! من آن سلطان که خیال می کنی نیستم. «من اصلاً پادشاه نیستم» «لَیسَ بمَلک» من محمدم. پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آن آمده ای. «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.» حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایه ی صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانه ی او و گفته بود: «آسان بگیر، من برادرتم.» مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید: «عجب برادری دارم»
 
- راستی هم عجب برادری بود. یک برادر با کارهای عجیب و غریب؛ مثل دوست های خجالتی. از آن ها که صداشان در نمی آید. داشت می رفت مسجد. تو کوچه یک یهودی جلویش را گرفت. گفت:«من از تو طلبکارم، همین الان باید طلبم را بدهی.» رسول الله گفت: «اول این که از من طلبکار نیستی و همین طوری داری این را می گویی؛ دوم هم این که من پول همراهم نیست، بگذار رد شوم.» یهودی گفت: «یک قدم هم نمی گذارم جلو بروی.» رسول الله گفت: «درست نگاهم کن؛ تو از من طلبکار نیستی.» ولی یهودی همین طور یکی به دو می کرد و بعد هم با حضرتش گلاویز شد. کوچه خلوت بود کسی رد نمی شد که بیاید کمک. مردم دیدند پیامبر برای نماز نرسید. آمدند پی اش. دیدند یهودی ردای پیغمبر را لوله کرده، دور گردن حضرت پیچانده و طوری می کشد که پوست گردن او قرمز شده. تا آمدند کاری کنند از دور بهشان اشاره کرد که نیایید؛ گفت:«من خودم می دانم با رفیقم چه بکنم.» رفیقش؟ منظورش همین رفیقی بود که با ردا او را می کشاند. چشمشان افتاد در چشم هم. یهودی گفت: «بهت ایمان آوردم، با این بزرگواری، تو بی تردید، پیغمبری.»
 
- از همه قشنگ تر حال و روز او را علی توصیف می کند. علی می گوید: «رسول الله یک طبیب دوره گرد بود.» دلش نمی آمد که خیلی با ابهت بنشیند آن بالا، مریض ها شرفیاب حضور بشوند. لوازم معالجه اش را بر می داشت راه می افتاد دور شهر، پی مریض ها.
چی با خودش بر می داشت؟ یک دستش «مرهم» می گرفت یک دستش «وَسَم»؛ برای آن ها که فقط زخم داشتند مرهم می گذاشت؛ ولی بعضی ها، دمل های چرکی داشتند، باید جراحی هم می کرد؛ «وسم» مال همین کار بود. وسم یعنی داغ هایی که قدیم برای شکافتن استفاده می کردند؛ جراحی سرپایی.
علی می گوید: «مرهم هایش کاری بودند، اثر داشتند. وسم هایش هم حسابی بودند.»
 
- اول فکر کردم از همه قشنگ تر را علی گفته؛ ولی الان یک جمله ی حتی قشنگ تر هم یادم آمد که درست همین حال را بگوید. آن هم توصیف خدا است از او؛ «یک رسولی آمده سراغتان که تحمل رنج شما برایش سخت است»
آخرش هم تقصیر همین دلش شد که در آن روایت گفت: «هیچ پیامبری به اندازه ی من سختی نکشید.» حساب دو دو تایی اگر بخواهی بکنی نسبت به بقیه ی پیغمبرها خیلی هم اوضاع برای او سخت نبود. در طائف سنگش زدند، در احد هم پیشانی و دندانش را شکستند. بقیه هم از این جور مصیبت ها داشته اند؛ ولی از حساب دو دو تایی که بزنیم بیرون،اگر حواست به حرف خدا باشد که «رنج های شما، رای او گران تمام می شود، طاقتش را می برد.» این جوری اگر چرتکه بیندازی، راستی هم چقدر سختی کشیده! اندازه ی نادانی و غل و زنجیرهایی که همه ی ما به خودمان بسته ایم اگر بخواهد رنج بکشد، اگر حرص بزند که ما را به راه بیاورد، واقعاً هم چه کارش سخت است.
 
- آخرش این که خدا داشت تماشایش می کرد. بعد گفت «چه اخلاق شگرفی داری» انگار که از دست پخت خودش در شگفت مانده باشد..."


-نفیسه مرشدزاده


  • علی حسنوند
۱۸
شهریور

من تو را میبینم…
من نمی توانم ... اما می ببینم که تقریبا هر زنی بچه ای بغل کرده یا اطراف او بچه هایی هستند. می بینم هرچند آنها پوششی محجوبانه دارند لیکن هنوز زیباییشان می درخشد . اما این فقط زیبایی بیرونی نیست ، که متوجه آن می شوم.
من چیزی عجیب در درون خود احساس می کنم :
غبطه می خورم...
اما نمیتوانم چیزی بگویم ؛ فقط قدرت ، زیبایی، عفت  و بیش از همه رضایت و شادی تو را تحسین می کنم. آری ، عجیب است اما به ذهن من خطور می کند که تو هر چند تحت بمباران اما از ما ، خوشحالتری.
 چرا که تو هنوز زندگی طبیعی یک زن را داری . شیوه ای که زنان از ابتدا همواره چنین زندگی میکردند . در غرب هم  تا دهه 1960 اینچنین معمول بود، تا اینکه به وسیله دشمنی مشترک بمباران شدیم.
از طریق وسوسه
اما ما با مهمات واقعی بمباران نشدیم ، بلکه با فساد اخلاقی و نیرنگ آلود و زیرکانه از طریق وسوسه بمباران شدیم.
آنها به جای استفاده از بمب افکن ها و جنگنده های امریکایی ، ما را از هالیوود بمباران کردند.  آنها می خواهند بعد از آنکه از بمباران  زیرساختهای کشورهای شما فارغ شدند، شما را نیز اینگونه بمباران کنند . نمی خواهم این برای تو هم اتفاق بیافتد. تو هم احساس خفّت خواهی کرد همانطور که ما می کنیم. تو می توانی از این بمبارانها دوری کنی ، اگر لطف کنی ، و به ما که از نفوذ شیطانی آنها تلفات جدی داده ایم، گوش کنی.   
برای اینکه هر چیزی که از هالیوود می بینی ، مشتی دروغ است ، تحریف است، دود و آینه ها
[اصطلاح smoke and mirrors "دود و آینه ها" در زبان انگلیسی بنابر فرهنگ لغت های انگلیسی من جمله Random House Dictionary  نیرنگی ست ماهرانه که حقایق را تیره و تار ساخته و تحریف می کند مانند استفاده شعبده باز از حقه های شعبده بازی با استفاده از ابزاری چون آینه و دود ] .
آنها روابط نا مشروع را تحت عنوان سرگرمی بی ضرر جلوه می دهند ، برای اینکه هدف آنها انهدام اساس اخلاق جوامعی است که تشعشعات و امواج برنامه های سمّی شان را به آنان مخابره می کنند .
ملتمسانه از تو می خواهم سم آنها را نخوری . وقتی که از آن خوردی، هیچ پاد زهری برای آن نیست !! ممکن است نسبتاً بهبود بیابی ، اما هرگز همچون قبل نخواهی شد.  بهتر است کاملاً از این سم دوری کنی ، تا اینکه به دنبال شفا از آسیبهای که بوجود می آورد باشی .
آنها سعی دارند، با فیلم ها و نماهنگهای شهو ت انگیز ، به دروغ ما زنان امریکایی را شاد و راضی نشان دهند ، مفتخر به لباس پوشیدن چون هر  زه ها و قانع بودن به نداشتن خانواده ؛ و تو را اینچنین وسوسه می کنند .
اکثر ما شاد نیستیم، به من اعتماد کن ! میلیون ها نفر از ما داروهای ضد افسردگی مصرف می کنیم ، از شغلهایمان متنفریم و شب ها به خاطر مردانی که می گفتند دوستمان دارند، ولی حریصانه از ما سوءاستفاده می کنند و میروند ، گریه می کنیم.
آنها می خواهند خانواده های شما را از بین ببرند و شما را متقاعد کنند که فرزندان کمتری داشته باشید . آنها با جلوه دادن ازدواج به عنوان شکلی از بردگی ، مادری به عنوان نفرین ، و با جلوه دادن با حیا بودن و پاک ماندن به عنوان عقب افتادگی و اُمُلی چنین می کنند . آنها می خواهند خودت ، ارزش خودت را پایین آوری و ایمان و اعتقاداتت را از دست بدهی . آنها مانند شیطانی هستند که [آدم و حوا] را فریب دادند ، تو فریب نخور!
برای خودت ارزش قائل باش :
من تو را به عنوان گوهر گران قیمت، طلای ناب ، یا مروارید گرانبها  می بینم، (برگرفته از انجیل متی 13 :45).
 همه ی زنان مرواریدهای گرانبهایی هستند، اما برخی از ما در مورد ارزش پاکدامنیمان فریب خوردیم. عیسی گفت : "آنچه مقدس است ، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوک وحشی نیاندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگشته ، شما را بدرند." (متی فصل 7 عبارت 6 )
مرواریدهای وجودیمان بسیار گرانبها هستند ، اما آنها می خواهند به ما بقبولانند که بی ارزش اند. ولی باورم کن! هیچ جایگزینی برای این نیست که بتوان در آیینه نگاه کرد و بازتاب پاکدامنی ، نجابت و عزت نفس خود را در آن دید .
مُدهایی که از زیر دست خیّاطان غربی بیرون می آیند برای این طراحی می شوند که به تو بقبولاند که ارزشمندترین سرمایه تو ، جذابیت جسمی توست . اما لباسهای عفیف تو و حجاب تو درواقع پرجاذبه تر از هر مُد غربی است، برای اینکه آنها تو را به صورت اسرارآمیزی پوشانده اند و عزت نفس و اعتماد به نفس تو را جلوه می دهند .
 جاذبه های جسمانی زن باید از چشمان بی لیاقت پوشانده شود، البته این باید هدیه ای باشد از طرف تو برای مردی که تو را آنقدر دوست دارد و برایت احترام قائل است ، که با تو ازدواج می کند . و از آنجا که مردان شما مرد اند و با غیرت و دلاور ، حق آنان نیز چیزی کمتر از بهترینی که تو عرضه کنی نیست . مردان ما دیگر حتی پاکدامنی نمی خواهند، آنها دُرّ گرانبها را درک نمی کنند ؛ آنها سنگ مصنوعی پر زرق و برق را انتخاب می کنند تا آن را نیز [پس از سوءاستفاده] رها کنند!
گوهربارترین سرمایه های تو زیبایی درونی ات ، نجابتت ، و آنچیزی ست که تو را  تو کرده است. اما متوجه شدم برخی زنان مسلمان از حدود تجاوز می کنند و حتی در حین حجابشان سعی دارند تا جایی که ممکن است مانند غربی ها شوند (قسمتی از موهایشان نشان داده می شود[آرایش داشته باشند و ...] ).
چرا تقلید کنید از زنانی که به خاطر عفت و پاکدامنی ازدست رفته شان پشیمان اند یا به زودی پشیمان خواهند شد؟  
 هیچ جبرانی برای آن  ازدست رفته نیست. شما الماس های بی عیب هستید. نگذارید آنها شما را بفریبند و تبدیل به سنگ بدلی شوید . زیرا که هر آنچه شما در مجلات مد و تلویزیون های غرب می بینید، دروغ است . این دام شیطان است . طلا نمای ابلهان است.
قلب یک زن
می خواهم تو را به اعماق قلبم راه دهم و سرّی را با تو در میان گذارم ؛ احیاناً اگر کنجکاوی : ارتباط نامشروع قبل از ازدواج چندان هم جالب نیست. ما بدن هایمان را به مردانی دادیم که عاشقشان بودیم ، فکر می کردیم این راهی است تا آنها نیز عاشقمان شوند و با ما ازدواج کنند، همانطوریکه همیشه در تلویزیون دیده بودیم . اما بدون امنیت ازدواج و علم قطعی به اینکه او همیشه با ما خواهد بود ، حتی لذت بخش هم نیست !! چنین است مسخرگی و وارونگی آن ، فقط یک هدر رفتن است . تو می مانی و اشک هایت .
 به عنوان یک زن که با زن دیگر صحبت می کند ، باور دارم که تو  این را فهمیدی برای اینکه فقط یک زن میتواند حقیقتا بفهمد در قلب زن دیگر چیست. حقیقتاً ما همه شبیه یکدیگریم علی رغم نژاد ، دین و ملیتمان ، قلب یک زن همه جا یک شکل است . ما عشق می ورزیم ، این کاری است که به بهترین وجه انجام می دهیم . ما خانواده هایمان را پرورش می دهیم، و به مردی که دوستش داریم، آرامش و قدرت می دهیم. اما ما زنان آمریکایی فریب خورده ایم در این باور که ما سعادتمند ترین هستیم چون شغل داریم، خانه هایی شخصی داریم که میتوانیم در آن تنها زندگی کنیم، و آزادی، که عشق خود را نثار هر کس که می خواهیم کنیم .  
این آزادی نیست. و آن عشق نیست.
 فقط در پناهگاه امن ازدواج است که جسم و قلب یک زن می تواند ، برای عشق ورزیدن احساس امنیت کند . به چیزی کمتر از این، تن نده . ارزش ندارد. تو حتی آن را دوست نخواهی داشت و پس از آن، حتی خودت را هم کمتر دوست خواهی داشت، سپس او نیز تو را ترک خواهد کرد.
خویشتن داری
گناه هرگز فایده ای ندارد ، همیشه تو را فریب می دهد . هرچند شرافت و کرامتم را باز پس گرفته ام ، اما هنوز هیچ چیزی جای اینکه شرافتم را از اول نمی دادم ، نمی گیرد. ما زنان غربی شستشوی مغزی داده شده ایم که باور کنیم شما زنان مسلمان، مورد ظلم واقع شدید. اما حقیقتاً ماییم که مورد ظلم واقع شده ایم ، برده ی مدهایی هستیم که پستمان می کند ، نسبت به وزن و انداممان عُقده ای شده ایم، و گدای محبت مردانی هستیم که نمی خواهند رشد فکری یابند [مسئولیت پذیر باشند]... در اعماق وجودمان می دانیم که سرمان کلاه رفته است .
ما مخفیانه تو را تحسین می کنیم و به تو رشک می ورزیم ، باوجود اینکه برخی از ما آن را اقرار نمی کنیم .
خواهش می کنم به دیده تحقیر به ما نگاه نکنید یا فکر نکنید ما این چیزها را اینگونه که هست، دوست داریم .این تقصیر ما نیست. اکثر ما پدرانی نداشتیم تا وقتی نوجوان بودیم، از ما حمایت کنند چون خانواده های ما متلاشی شده اند. تو می دانی چه کسی پشت این نقشه است.
خواهران من، گول نخورید . نگذارید شما را هم بگیرند. پاک و با نجابت بمانید. ما زنان مسیحی، حقیقتاً نیاز داریم ببینیم زندگی زنان چگونه باید باشد. به تو نیاز داریم تا برای ما الگویی باشی، برای اینکه ما گمشده ایم. پاکی ات را نگه دار.
به خاطر داشته باش، خمیردندان بیرون آمده را نمی شود دوباره داخل برگرداند [آب ریخته  شده را نمی توان جمع کرد]. پس با دقت از خمیرت محافظت کن!
 امیدوارم این نصیحت را با همان روحیه ای که نیت شده بود دریافت کنی : روحیه دوستی ، احترام و تحسین.
با محبت از طرف خواهر مسیحیت :
 جواَنا فرانسیس
Joanna Francis


برای دیدن متن نامه به زبان اصلی به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.



  • علی حسنوند
۱۶
شهریور

 

علّامه طباطبایی (ره) خطاب به جوانی که از ایشان دستور اخلاقی خواسته بودند چنین مرقوم داشتند " السلام علیکم : برای موفق شدن لازم است همتی برآورده و توبه نموده، به مراقبه و محاسبه به‌پردازید. به این نحو که: هر روز طرف صبح که از خواب بیدار می شوید، قصد جدّی کنید که هر عملی پیش آید، رضای خدا عزّاسمه را مراعات خواهم کرد.

آن وقت در هر کاری که می‌خواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به‌طوری که اگر نفع اُخروی نداشته باشد، انجام نخواهید داد، هر چه باشد. و همین حال را تا شب وقت خواب ادامه خواهید داد. وقت خواب، چهار- پنج دقیقه‌ای در کارهایی که روز انجام داده‌اید، فکر کرده و یکی‌ یکی از نظر خواهید گذرانید، هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته، شکر کنید و هر کدام، تخلف شده استغفار کنید و این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی (اوّل) حال، سخت و در ذائقه نفس تلخ می‌باشد، ولی کلید نجات و رستگاری است .

نکته ‌ها و پیام ها:

1) لازمۀ موفقیّت، مراقبه و محاسبه نفس می‌باشد.

2) مراقبه و محاسبه نفس، باید به صورت مداوم و روزانه باشد.

3) هر چند مراقبه و محاسبه نفس در اوائل، کار مشکلی است ولی اگر ادامه یابد آثار و برکات زیادی به‌دنبال دارد.

منبع : کتاب برنامه سلوک در نامه‌های سالکان، ص 334.

  • علی حسنوند
۱۶
شهریور

۱. وقوف بر کاستی‌ها؛ وقتی انسان به حساب خود رسیدگی کند، اگر عیب و ایرادی در کارهایش باشد، برایش آشکار می‌شود. این مطلب در سخنان گهربار امیر مؤمنان(‏ چنین آمده است: مَنْ حََاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلیََ عُیُوبِهِ.۲۴ هر کس به حساب خود برسد، بر عیب‌های خویش آگاهی یابد.

۲. اصلاح خویش؛ انسان عاقل، وقتی به عیب خویش آگاه شد، به طور طبیعی نسبت به آن حساس می‌شود و اگر وجدان بیداری داشته باشد تلاش می‌کند آن عیب را از خود دور سازد.

امام علی ع‏ فرمود: ثَمَرَهُْْ الْمُحََاسَبَهْْ صَلاَحُ النَّفْسِ.۲۵ میوة محاسبه، اصلاح خویش است.

۳. کسب کمال و خوشبختی؛ کسانی که به اعمال خویش رسیدگی می‌کنند و حساب و کتاب خود را به دست می‌آورند، خواه ناخواه، راه‌های سقوط و صعود را بهتر می‌شناسند و در نتیجه راه کمال را می‌پیمایند و از گمراهی و سقوط می‌رهند.


4. حسابرسی آسان در روز رستاخیز؛ در قرآن مجید سخن از حساب سخت و آسان به میان آمده و در قیامت، عده‌ای به سختی و دقت تمام، مورد محاسبه قرار می‌گیرند که خود این حساب و کتاب، بسیار رنج‌آور و نوعی عذاب است ولی از برخی نیز با ملایمت و احترام، آسان، حساب‌کشی می‌شود؛ فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً. (انشقاق: ۷ ـ ۸)‏

۶. جبران گذشته و آمرزش گناهان؛ خودارزیابی، سبب می‌شود که مؤمن از گناهان و خطاهای گذشته توبه کرده، به جبران بدیها همت گمارد تا در جرگه توبه‌کنندگان قرار گیرد که محبوب خداوند هستند: إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ. (بقره: ۲۲۲)‏

  • علی حسنوند
۱۶
شهریور

محاسبه چهار مرحله دارد :

اول مشارطه است

یعنى ، صبح انسان با خودش شرط کند که آن روز، وظایفش را به خوبى انجام دهد و از گناهان نیز بپرهیزد.

دوم مراقبه است

یعنى ، در طول روز مراقب خود و اعمالش باشد تا از آنچه با خود عهد کرده تخطى نکند.

سوم محاسبه است

که در آخر شب، به حساب کارهاى خود برسد ؛ بررسى کند که چــه مـقـدار بــه وظایف خویش عمل کــرده و چــه مقدار کوتاهى داشته است.

چهارم معاتبه است

(برخى از علماى اخلاق این مرحله را براى محاسبه ذکر کرده ‏اند.) یعنى ، اگر انسان در محاسبه مـتـوجــه اشـتباهاتى در رفتارش شـــد ، خــود را تنبیه کند تا لغزش ‏هایش جبران شود مثلا، خود را ملزم کند که روز بعد را روزه بگیرد یا مبلغى انفاق کند یا قدرى قرآن تلاوت نماید یا کار خیر دیگرى انجام دهد تا مافات جبران شود.

اما در مساله محاسبه، آنچه بیش از همه اهمیت دارد ، نقش حساب کشیدن از خویش است ؛ اگر کار خوبى انجام داده ‏بودیم ، خــدا را شکر کنیم و توفیق ادامه آن را بخواهیم و اگر قصور ورزیده بودیم، به فکر تدارک آن بیفتیم.

  • علی حسنوند
۱۶
شهریور

 

اگر این باور در انسان وجود داشته باشد که روزى به همه اعمالش رسیدگى مى ‏گردد و مطابق آنها دقیقا پاداش یا کیفر داده مـى ‏شــود ، به فکر محاسبه نفس خود مى ‏افتد و از خود حساب مى ‏کشد.

 هر کسی در هر شبانه روز، یک بار خود را محاسبه کند. بهترین موقع براى این کار شب‏هاست که پیش از خواب، دست کم، چند دقیقه در رفتارمان تامل کنیم و ببینیم که آیا کارهایى که انجام داده ‏ایـم درست‏ بوده است ‏یا نه. اگر خطایى انجام داده ‏ایم، به آن معترف باشیم و در صدد جبران آن برآییم.

 

امام صادق ‏علیه ‏السلام در این روایت ‏به این جندب مى‏ فرمایند :

«یاابن جندب، حق على کل مسلم یعرفنا ان یعرض عمله فی کل یوم و لیلة على نفسه فیکون محاسب نفسه، فان راى حسنة استزاد منها و ان راى سیئة استغفر منها لئلا یخزى یوم القیمة‏» (1)

«اى پسـر جـنـدب ، بر هر مسلمانى که ما را مى‏شناسد، لازم است که در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه بدارد و از نفس خود حساب بکشد ، اگر کار خوبى در آنها یافت ، بر آن بیفزاید و اگر کار زشتى یافت، طلب بخشایش نماید تا در قیامت دچار رسوایى نگردد.»

 

امام صادق ‏علیه‏السلام در این روایت ، بر این نکته تاکید دارند که هر مسلمانى که ما را مى ‏شناسد ، خـــود را بــــه مـــا مـنـتـسب مى ‏کند و مى‏ خواهد برنامه زندگیش را از ما بگیرد، باید کارهاى خود را وارسى کند. این از جمله ویژگى ‏هایى است که خــداى متعال به روح انسان عطا کرده که مى ‏تواند بر اعمال خود نظارت و مراقبت داشته باشد.

. کسانى که درباره معرفت نفس مطالعاتى دارند، به خوبى به این واقعیت پى ‏برده‏اند که انسان موجودى است که مى ‏تواند خود را تشویق کند ، تنبیه نماید ، توبیخ کند و ... .

 

طبق این روایت ، انسان باید حسابرس اعمال خود باشد ، اگر کار خوبى در اعمالش مشاهد کرد ، توجه داشـتـه بــاشــد کـــه لـطـفى از جانب خداست ، از او توفیق بخواهد که آن کار را بیش‏تر انجام دهد. در روایات دیگرى آمده است که در چنین حالتى، ابتدا خدا را شکر گزارد، سپس از او بخواهد که توفیق عنایت کند تا فردا کارهاى بهتر و بیش‏ترى انجام دهد. اگر هم لغزشى در اعمال خود مشاهده کرد ، تــدارک کــنــد و پیش از همه، توبه نماید. البته گاهى توبه لوازمى دارد ؛ مثلا ، اگر عملى از او فوت شده، قضا نماید یا اگر حقى از کسى ضایع ساخته ، ادا کـنـد و یـــا چنانچه کار زشت دیگرى انجام داده، آن را جبران نماید تا کارهاى بد در روح او رسوخ نکند و در نهایت، در قیامت نیز رسوا نشود.

  • علی حسنوند
۱۴
شهریور

عصر یک جمعه دلگیر، دلم گفت: بگویم، بنویسم

که چرا عشق به انسان نرسیدست، چرا آب به انسان نرسیدست،

و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست

بگو حافظ دل‌خسته ز شیراز بیاید، بنویسد که هنوزم که هنوز است،

چرا یوسف گم‌گشته به کنعان نرسیدست و چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست

عصر این جمعه دلگیر، وجود تو کنار دل هر بی‌دل آشفته شود حس

کجایی گل نرگس؟

  • علی حسنوند
۱۲
شهریور

  • علی حسنوند