پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۷ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

۲۷
دی

یادش بخیر یه سفر رفته بودیم مناطق محروم سیستان چون از گروه اصلی دور بودیم جز نون چز دیگه ای نداشتیم بخوریم و از بس نون خالی خورده بودیم تکراری شده بود برامون تا اینکه یه روز یکی از بچه ها گفت من یه چیز شیرین تو ساکم دارم میارم با نون بخوریم.
هیچ وقت یادم نمیره که ما نون رو میزدیم تو شربت (دیفن هیدرامین ) و میخوردیم و اون روز از اینکه تونسته بودیم یه چز غیر تکراری بخوریم خیلی خوشحال بودیم.
گروه جهادی راه کربلا




  • علی حسنوند
۲۷
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

اولا: بگو ماشاء الله

ثانیا:دعا کن بیشتر بشن و همه صالح و سالم

زهرا 5 ساله- محمد رضا 2 ساله - فاطمه 7 ساله




بعضی از دوستان وقتی میبینن من سه تا بچه دارم تعجب میکنن در حالی که سه تا بچه از نظر من اصلا زیاد نیست.ما خودمون هفت تا بچه بودیم حالا بچه های من سه تا عمه دارن و سه تا عمو و کلی هم پسر عمو ودختر عمو یکی از یکی مهربون تر و دلسوزتر(بازم بگو ماشاءالله).
بعضی دلشون به حالم میسوزه میگن باید با همه اینها سروکله بزنی و برای همه وقت بگذاری و...
در جوابشون میگم اتفاقا وقتی اینها زیاد باشن خودشون با هم بازی میکنن و سرگرم میشن و به هم محبت و رسیدگی میکنن و ...خلاصه این که  قسمتی از کارهای من و خانم به عهده خود بچه ها میفته  و صد البته گاهی باهم شلوغ میکنن و شیطنت ولی مجموعا بهره وری  داره.

از طرفی وقتی چند تا بچه توی خونه باشه  لوس  نمیشن چون یکه تاز میدون نیستن . نه عاطفه والدین روی یکی متمرکز شده و نه عاطفه اونها منحصر به والدین.وقتی یک بچه در خونه هست فقط پدر ومادرش بهش محبت میکنن ولی وقتی خانواده هشت نفر باشن هقت نفر به اون بچه محبت میکنن.از طرفی اونها شدیدا وابسته به پدر و مادر نمیشن که فردا با کمترین حادثه به هم بریزن بلکه حالت متعادلتر عاطفی دارن و چون از اول دربین جمع بزرگ شدن آمادگی بیشتر برای مواجهه با جامعه و مشکلات خواهند داشت.
خلاصه این قصه جای بحث زیاد داره و
دوست دارم نظر شما رو هم بشنوم
خدا به خودتون و خانوادتون برکت بده.
  • علی حسنوند
۲۶
دی

سلامتی همه برو بچه های با حال بسیجی صلوات بلند ختم کنید !

آره والا !


  • علی حسنوند
۲۶
دی
س

هنوز گیج بودم نمیدونستم گروه مذاگره کننده ایرانی بند رو آب داده یا نه. رفتم سراغ سایت های خبری وشبکه های اجتماعی تا اخبار رو بخونم. در گوگل پلاس خیلی ها نظر داده بودن. بعد از خوندن چند تا مطلب خیلی خمار شدم از خودم بدم اومد نه به خاطر این که خبرها بد باشن بلکه به خاطر این که احساس کردم هنوز به درد لای جرز هم نمیخورم .
با این که دهه چهارم عمرم رو سپری میکنم ولی نمیتونم وضعیت رو با این مقدار اطلاعت که دارم تحلیل کنم . اونوقت بچه های  بیست وچند ساله تحلیل های چند لایه از مساله ارائه میدادن و حرفهای قلمبه وثلمبه ای نوشته بودن که من نمیتونستم اصلا بفهمم چطور به این نتایج رسیدن. چه میشه کرد روز ازل هنگام تقسیم  آی کیو من دنبال پسورد گم شده وبلاگم میگشتم.
حتی در گوگل پلاس جونهایی هجده نوزده ساله ای رو دیدم با تحلیل های آنچنانی .عکساشونم بود ، تازه پشت لباشون سبز شده بود ولی آنچنان با اعتماد به نفس توپیده بودن که واقعا آدم کم میاورد. برای دلداری خودم گفتم  شاید رشته تخصصیشون علوم سیاسی و یا حقوقه . ولی آخه سنشون نمخورد  که هنوز خیلی متخصص باشن.
تازه اولین بار نبود که چنین حسی بهم دست داده بود. همین افراد در بحث های سیاسی همین قدر توانا هستن در اقتصادی همینطور در حقوق ، فلسفه، علوم اجتماعی ، دین، مدیریت و خلاصه اونها همیشه در همه زمینه تحلیل دارن. اما من به درد نخور هیچ.
 اما چرا اینقدر این نظرها با هم اختلاف دارن وچرا بعد از چند سال برخی نظرها اینقدر عوض میشه؟ چطور یکدفعه یکی رو به عرش میبرن بعد با کله به فرش میکوبن؟
نه
نه، من اینقدرها هم خنگ نیستم!
این یکی ازدردهای جامعه منه، که هر کس با اندک اطلاعاتی به خودش اجازه میده در هر زمینه ای و هر رشته ای حرف بزنه و قلمبه حرف بزنه به خاطر جهت گیری های جناحی و دلخوری های حزبی به راحتی وبدون مطالعه کارها رو تخطئه کنه و یا بیخودی تعریف کنه و این وسط از همین حرفها آبروها میریزه و کارها گره میخوره و فضا کدر میشه و.....
نه، من اینقدرها هم خنگ نیستم!
علی حسنوند
  • علی حسنوند
۲۶
دی



یکی از مصیبت های عصر ما این است که اشخاص کم کم  دارند جانشین ارزشها می شوند این خطرناک است

انقلاب ما انقلاب ارزشهاست


شهید آیت الله بهشتی
  • علی حسنوند
۲۶
دی

دانلود مجموعه پوستر با موضوع حجاب
دانلود





  • علی حسنوند
۰۹
آذر

ا

+ نوشته شده در جمعه یکم شهریور 1387 ساعت 22:53 شماره پست: 85

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد .تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... دردش گفتنی نبود....!!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...

چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد...!انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته

منبع وبلاگ عطر بارونhttp://bo0oyebaran.blogfa.com/post/331

  • علی حسنوند