پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

دختری در جست‌وجوی پدر

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۵۰ ب.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

اینجا شهر بغداد است، من به این شهر آمده ام تا استاد دِینَوَرى را ملاقات کنم، من به تاریخ سفر کرده ام، به قرن سوم هجرى آمده ام...

معلوم است مى خواهى بدانى استاد دِینَوَرى کیست؟

او استادى بزرگ و افتخارى براى جهان اسلام است و کتاب هاى زیادى نوشته است، کتاب هاى او مورد توجّه دانشمندان است، مردم مى گویند: «در خانه اى که کتاب هاى استاد دِینَوَرى نباشد، در آن خانه، هیچ خیرى نیست».

استاد دِینَوَرى، مدّت کوتاهى قاضى شهر «دینور» بود، دینور، شهرى در استان کرمانشاه است و به همین دلیل، به «دِینَوَرى» مشهور شد، همه او را با این نام مى شناسند. استاد بعد از مدّتى از دینور به بغداد بازگشت و بار دیگر به علم و دانش مشغول شد.

                                                                                                                                                   * * *

من روبروى استاد دِینَوَرى نشسته ام، او مشغول نوشتن است، باید صبر کنم تا او مطلب خود را تمام کند و بعد سؤال خود را بپرسم. بیش از 60 سال از زندگى استاد گذشته است، امّا عشق او به نوشتن هرگز کم نشده است.

من نگاهى به قفسه کتاب مى کنم، این ها همه کتاب هایى است که استاد تألیف کرده است، به راستى او چگونه توانسته است بیش از 60 کتاب بنویسد؟

اجازه مى گیرم و یکى از کتاب ها را برمى دارم تا مطالعه کنم. اسم کتاب است: «امامت و سیاست».

کتاب را باز مى کنم تا آن را مطالعه کنم، کتاب به زبان عربى است، من الان دارم صفحه اوّل کتاب را مى خوانم: «بسم الله الرحمن الرحیم. کتاب خود را با حمد و ستایش خدا آغاز مى کنم، شهادت مى دهم که خدا یگانه است و هیچ شریکى ندارد. من بر حضرت محمّد درود مى فرستم و شهادت مى دهم که خدا او را براى هدایت انسان ها فرستاد و او آخرین پیامبران است».

در ادامه چنین مى خوانم: «فصل اول: فضائل ابوبکر و عُمَر».

استاد در فصل اوّل به ذکر بیان فضائل آن دو مى پردازد. به خواندن کتاب ادامه مى دهم. چیزهاى جالبى در اینجا مى خوانم: «ابوبکر و عُمَر، آقاىِ پیرمردان بهشت هستند... خداوند از ابوبکر و عُمَر خشنود و راضى است».[1]

معلوم شد که استاد خیلى به ابوبکر و عُمَر علاقه دارد، او عقیده دارد که ابوبکر و عُمَر، جانشینان پیامبر هستند، دیگر هیچ شک ندارم که او از اهل سنّت است. جالب این است که در کتب علماى اهل سنّت نقل شده است که پیامبر فرمود: «همه اهل بهشت مثل افراد سى و سه سال خواهند بود»، از این سخن پیامبر مى فهمیم که اهل بهشت همه جوان خواهند بود و در میان آنها هیچ پیرمردى به چشم نمى آید، حالا چگونه شده است استاد در اینجا، عُمَر و ابوبکر را آقاىِ پیرمردان بهشت مى داند؟[2]

در همین فکرها هستم که صداى استاد مرا به خود مى آورد:

ـ خوب! کار من تمام شد. ببخشید که معطّل شدید! باید نوشتن این مطلب را تمام مى کردم.

ـ جناب استاد! من از راه دورى آمدم تا از شما در مورد حوادث بعد وفات پیامبر سؤال کنم، زیرا شنیده ام شما تاریخ شناس خوبى هستید.

ـ سؤال شما چیست؟

ـ آیا بعد از وفات پیامبر، کسى به خانه فاطمه(س) هجوم برد؟

ـ فکر مى کنم همان کتاب «امامت و سیاست» را بخوانى، به پاسخ خود مى رسید. من براى نوشتن آن کتاب، زحمت زیادى کشیده ام.

                                                                                                                                                   * * *

من کتاب را برمى دارم و چنین مى خوانم: «عدّه اى از مردم مدینه در خانه على جمع شده بودند، آن ها کسانى بودند که با ابوبکر بیعت نکرده بودند. ابوبکر، عُمَر را فرستاد تا آن ها را براى بیعت به مسجد بیاورند.

عُمَر به سوى خانه على رفت و از آنان خواست تا از آنجا خارج شوند و با ابوبکر بیعت کنند، امّا آنان قبول نکردند. اینجا بود که عُمَر دستور داد تا هیزم بیاورند، وقتى هیزم ها را آوردند او فریاد زد: به خدا قسم! اگر از این خانه بیرون نیایید، خانه و اهل آن را آتش مى زنم. گروهى از مردم به عُمَر گفتند: اى عُمَر! فاطمه در این خانه است، او در جواب گفت: براى من فرقى نمى کند که چه کسى در خانه است...وقتى فاطمه این سخن عُمَر را شنید با صداى بلند چنین گفت: بابا! یا رسول الله! ببین که بعد از تو، عُمَر و ابوبکر چه ظلم هایى در حقّ ما روا مى دارند!».[3]

با خواندن این قسمت از کتاب، به فکر فرو مى روم، استاد دِینَوَرى که از بزرگ ترین علماى اهل سنّت است، این مطلب را در کتاب خود ذکر کرده است.

چرا فاطمه(س) این گونه فریاد برمى آورد؟ مگر در آن روزها چه حوادثى در شهر مدینه روى داده است؟

آن برادر سُنّى، همه این حوادث را دروغ مى دانست، اگر این ماجرا افسانه است، پس چرا استاد دِینَوَرى آن را ذکر کرده است؟[4]

 

برگرفته از کتاب «روشنی مهتاب»،

[1]. «فضل أبی بکر وعمر رضی الله تعالى عنهما: حدّثنا ابن أبی مریم، قال: حدّثنا أسد بن موسى، قال: حدّثنا وکیع عن یونس بن أبی إسحاق، عن الشعبی، عن علی بن أبی طالب کرّم الله وجهه، قال: کنت جالساً عند رسول الله صلّى الله علیه وسلّم، فأقبل أبو بکر وعمر رضی الله عنهما، فقال علیه الصلاة والسلام: هذان سیّدا کهول أهل الجنّة من الأوّلین والاخرین، إلاّ النبیّین والمرسلین علیهم السلام، ولا تخبرهما یا علیّ»: الإمامة والسیاسة ج 1 ص 9.

[2]. یدخل أهل الجنة الجنة جردا مردا مکحلین أبناء ثلاثین او ثلاث وثلاثین: مسند أحمد ج 5 ص 243، سنن الترمذی ج 4 ص 88، المعجم الکبیر ج 20 ص 64، کنز العمّال ج 14 ص 477، 289، تفسیر الثعلبی ج 9 ص 209، تفسیر ابن کثیر ج 4 ص 314.

[3]. «وإنّ أبا بکر رضی الله عنه تفقّد قوماً تخلّفوا عن بیعته عند علی کرّم الله وجهه، فبعث إلیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فی دار علیّ، فأبوا أن یخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والذی نفس عمر بیده، لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فیها! فقیل له: یا أبا حفص، إنّ فیها فاطمة، فقال: وإن! فخرجوا فبایعوا إلاّ علیّاً... فأتى عمر أبا بکر فقال له: ألا تأخذ هذا المتخلّف عنک بالبیعة؟ فقال أبو بکر لقنفد وهو مولىً له: اذهب فادعُ لی علیّاً. قال: فذهب إلى علیّ فقال له: ما حاجتک؟ فقال: یدعوک خلیفة رسول الله، فقال علیّ: لسریع ما کذبتم على رسول الله! فرجع فأبلغ الرسالة، قال: فبکى أبو بکر طویلاً، فقال عمر الثانیة: لا تمهل هذا المتخلّف عنک بالبیعة، فقال أبو بکر رضی الله عنه لقنفد: عد إلیه فقل له: خلیفة رسول الله یدعوک لتبایع. فجاءه قنفد، فأدّى ما أُمر به، فرفع علیّ صوته فقال: سبحان الله! لقد ادّعى ما لیس له. فرجع قنفد فأبلغ الرسالة، فبکى أبو بکر طویلاً، ثمّ قام عمر، فمشى معه جماعة حتّى أتوا باب فاطمة، فدقّوا الباب، فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها: یا أبت! یا رسول الله! ماذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب وابن أبی قحافة؟ فلمّا سمع القوم صوتها وبکاءها، انصرفوا باکین، وکادت قلوبهم تنصدع وأکبادهم تنفطر، وبقی عمر ومعه قوم، فأخرجوا علیّاً...»: الإمامة والسیاسة ج 1 ص 19.
[4]. «عبد الله بن مسلم بن قُتیبة أبو محمّد الکاتب الدِّینوری ـ وقیل: المروزی ـ سکن بغداد، وحدّث بها عن إسحاق بن راهویه، ومحمّد بن زیاد الزیادی، وأبی الخطّاب زیاد بن یحیى الحسانی، وأبى حاتم السجستانی، روى عنه ابنه أحمد وعُبید الله بن عبد الرحمن السکّری، وإبراهیم بن محمّد بن أیّوب الصائغ، وعُبید الله بن أحمد بن بکیر التمیمی، وعبد الله بن جعفر بن درستویه الفارسی، وکان ثقةً دیّناً فاضلاً، وهو صاحب التصانیف المشهورة والکتب المعروفة، منها: غریب القرآن، وغریب الحدیث، ومشکل القرآن، ومشکل الحدیث، وأدب الکتاب، وعیون الأخبار، وکتاب المعارف، وغیر ذلک. سکن ابن قُتیبة بغداد، وروى فیها کتبه إلى حین وفاته. وقیل إنّ أباه مروزی، وأمّا هو فمولده بغداد، وأقام بالدینور مدّة فنُسب إلیها...»: تاریخ بغداد ج 10 ص 168; «ابن قُتیبة: العلاّمة الکبیر ذو الفنون، أبو محمّد عبد الله بن مسلم بن قُتیبة الدِّینوری، وقیل: المروزی، الکاتب، صاحب التصانیف. نزل بغداد، وصنّف وجمع، وبعد صیته... قال أبو بکر الخطیب: کان ثقةً دیّناً فاضلاً، ذکر تصانیفه: غریب القرآن، غریب الحدیث، کتاب المعارف، کتاب مشکل القرآن، کتاب مشکل الحدیث، کتاب أدب الکاتب، کتاب عیون الأخبار، کتاب طبقات الشعراء... وقد ولی قضاء الدینور، وکان رأساً فی علم اللسان العربی والأخبار وأیّام الناس... وقد أنبأنی أحمد بن سلامة، عن حمّاد الحرانی، أنّه سمع السلفی ینکر على الحاکم فی قوله: لا تجوز الروایة عن ابن قُتیبة. ویقول: ابن قُتیبة من الثقات وأهل السنّة. ثمّ قال: لکنّ الحاکم قصده لأجل المذهب... وکان ابنه أحمد حفظة، فحفظ مصنّفات أبیه، وحدّث بها بمصر لمّا ولی قضاءها مِن حفظه، واجتمع لسماعها الخلق سنة نیّف وعشرین وثلاثمئة، وکان یقول: إنّ والده أبا محمّد لقّنه إیّاها... قال أبو الحسین أحمد بن جعفر بن المنادی: مات أبو محمّد بن قُتیبة فجأة، صاح صیحةً سُمعت من بُعد، ثمّ أُغمی علیه، وکان أکلّ هریسة فأصاب حرارة، فبقی إلى الظهر، ثمّ اضطرب ساعة، ثمّ هدأ، فما زال یتشهّد إلى السحر، ومات ـ سامحه الله ـ وذلک فی شهر رجب سنة ستّ وسبعین ومئتین. والرجل لیس بصاحب حدیث، وإنّما هو من کبار العلماء المشهورین، عنده فنون جمّة، وعلوم مهمّة...: سیر أعلام النبلاء ج 13 ص 296; «إنّ قُتیبة أبو محمّد عبد الله بن مسلم بن قُتیبة الکوفی، مولده بها، وإنّما سُمّی الدِّینوری لأنّه کان قاضى الدینور... وکان صادقاً فیما کان یرویه، عالماً باللغة والنحو وغریب القرآن ومعانیه والشعر والفقه، کثیر التصنیف والتألیف، وکتبه بالجبل مرغوب فیها، ومولده فی مستهلّ رجب. وتوفّی سنة سبعین ومئیتین. وله من الکتب کتاب معانی الشعر الکبیر، ویحتوی على اثنی عشر کتاباً، منها: کتاب الفرس، ستّة وأربعون باباً...»: فهرست ابن الندیم ص 85; «قال النووی: لابن قُتیبة مصنّفات کثیرة جدّاً، رأیت فهرستها ونسیت عددها، أظنّها تزید على ستّین من أنواع العلوم»: راجع مقدّمة التحقیق لکتاب الإمامة والسیاسة.

  • علی حسنوند

نظرات  (۲)

سلام علیکم
فرا رسیدن ایام حزن و اندوه فاطمیه و شهادت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها را تسلیت عرض می کنم.
با مطلبی تحت عنوان «استشهاد حضرت فاطمه زهراء علیها السلام به آیه تطهیر راجع به فدک‏» به روز هستم.
بسیارزیبا و خواندنی .التماس دعا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی