پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۱۴ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

۲۶
دی

استاد نجم الدین طبسی تعریف می کرد که روزی با یک وهابی بحثم شد. بعد از چند دقیقه از من پرسید شما شیعه هستید یا سنی ؟

گفتم: سنی

گفت: ایرانی و سنی ؟

گفتم: بله .

برای اینکه اطمینان کند گفت: بگو خلفای بعد از پیغمبر کیا هستند؟

گفتم: سیدنا ابوبکر صدیق گفت: احسنت . بعدش ؟ گفتم:سیدنا عمر . گفت: احسنت. بعدش ؟ گفتم: سیدنا علی .

گفت: پس عثمان چی شد؟ گفتم: عثمان را مردم از خلافت خلع کردند.

گفت: به مردم چه ربط دارد که خلیفه را برکنار کنند؟

گفتم: به مردم چه ربط دارد که خلیفه تعیین کنند؟

گفت: تو رافضی هستی !



به خدا دلبر دلهاست تعجب نکنید

بخدا شاه دو دنیاست تعجب نکنید

آری او شافع فرداست تعجب نکنید

همه ی هستی زهراست تعجب نکنید




وسط معرکه ها هم قدمش نیست که نیست

گفته حاتم که رقیب کرمش نیست که نیست

بشری نیز حریف قلمش نیست که نیست

بیرقی هم به شکوه علمش نیست که نیست

علی رضا خاکساری
  • علی حسنوند
۲۶
دی

حسین جان

همه دارند به پابوسی تو می آیند     طبق معمول من بی سر وپا جا ماندم

 





  • علی حسنوند
۲۶
دی





کلیک کنید

ترسم که بیایی ومن آن روز نباشم

ای کاش که من خاک سر کوی تو باشم

هر کس به کسی نازد وماهم به تو نازیم

ای کاش که جان بر سر کوی تو ببازیم

دلدار منی یابن الزهرا تو یار منی یابن الزهرا

میخانه دگر جای من بی سر وپا نیست

روزیِِِِِ ِ من خسته چرا کرببلا نیست

تو دین منی یابن الزهرا آیین منی یابن الزهرا

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن

رحمی به من سوخته ی بی سروپا کن
  • علی حسنوند
۲۶
دی


لب های من عسل شده از گفتن حسین
آقا چقدر نام شما مزه می دهد
 
بعد از سه روز راه... عمود هزار و صد.
رفتن به عشق کرب و بلا مزه می دهد

 پای پیاده... فاصله ی آخرین عمود
تشنه,گرسنه,سعی صفا مزه می دهد

 چایی تا کمر شکر و قهوه های تلخ
در این مسیر.. تاول پا مزه می دهد



خدا میدونه چقدر در حسرت این استکان چایی هستم
  • علی حسنوند
۲۰
مرداد


                       
            غنچه از خواب پرید
             
            و گلی تازه به دنیا آمد

            خار خندید و به گل گفت : سلام

            جوابی نشنید

            خار رنجید ولی هیچ نگفت

            ساعتی چند گذشت
            
        گل چه زیبا شده بود

        دست بی رحمی آمد نزدیک
         
        گل سراسیمه ز وحشت افسرد

        لیک آن خار در آن دست خلید

        گل از مرگ رهید

        صبح فردا که رسید
         
        خار با شبنمی از خواب پرید

        گل صمیمانه به او گفت : سلام  
         
        گل اگر خار نداشت،

        دل اگر بی غم بود،

        اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

        زندگی ،عشق، اسارت ،قهر ،آشتی، هم بی معنا می بود
 
    زندگی با همه وسعت خویش ، محفل ساکت غم خوردن نیست
     
    حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
     
    اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست
     
    زندگی جنبش و جاری شدن است

    زندگی کوشش و راهی شدن است
     
    از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند.
    
زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف،
 
یادمان باشد اگر گل چیدیم،
 
عطر و برگ و گل و خار،
 
همه همسایه دیوار به دیوار همند


حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
 
 فکر  معقول بفرما گل بی خار کجاست


  • علی حسنوند
۲۰
مرداد


                       
            غنچه از خواب پرید
             
            و گلی تازه به دنیا آمد

            خار خندید و به گل گفت : سلام

            جوابی نشنید

            خار رنجید ولی هیچ نگفت

            ساعتی چند گذشت
            
        گل چه زیبا شده بود

        دست بی رحمی آمد نزدیک
         
        گل سراسیمه ز وحشت افسرد

        لیک آن خار در آن دست خلید

        گل از مرگ رهید

        صبح فردا که رسید
         
        خار با شبنمی از خواب پرید

        گل صمیمانه به او گفت : سلام  
         
        گل اگر خار نداشت،

        دل اگر بی غم بود،

        اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،

        زندگی ،عشق، اسارت ،قهر ،آشتی، هم بی معنا می بود
 
    زندگی با همه وسعت خویش ، محفل ساکت غم خوردن نیست
     
    حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
     
    اضطراب وهوس دیدن و نادیدن نیست
     
    زندگی جنبش و جاری شدن است

    زندگی کوشش و راهی شدن است
     
    از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند.
    
زندگی چون گل سرخی است پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف،
 
یادمان باشد اگر گل چیدیم،
 
عطر و برگ و گل و خار،
 
همه همسایه دیوار به دیوار همند


حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
 
 فکر  معقول بفرما گل بی خار کجاست


  • علی حسنوند
۲۱
مهر

زمانه ی عجیبی است!

برخی مردمان امام گذشته را عاشقند نه امام حاضر را

می دانی چرا؟

امام گذشته را هر گونه بخواهند تفسیر می کنند

اما امام حاضر را باید فرمان ببرند ...


  • علی حسنوند
۲۱
مهر

زمانه ی عجیبی است!

برخی مردمان امام گذشته را عاشقند نه امام حاضر را

می دانی چرا؟

امام گذشته را هر گونه بخواهند تفسیر می کنند

اما امام حاضر را باید فرمان ببرند ...


  • علی حسنوند
۱۳
خرداد

در منزل کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود. لذا  یک کارگر بهتر را به جایش استخدام کردیم. بعد از چند روز به ایشان گفتم این خیلی کارگر خوبی است. هنوز صحبتم تمام نشده بود که در پاسخ گفت: اگر با این جمله می خواهید به من بفهمانید که قبلی خوب نبوده این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.

"خاطره ای از امام ره"


شیرین

در محفل دوستان جز یاد تو نیست

آزاد نباشد آنکه آزاد تو نیست

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار

آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست

"دیوان امام خمینی"

  • علی حسنوند
۱۳
خرداد

در منزل کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود. لذا  یک کارگر بهتر را به جایش استخدام کردیم. بعد از چند روز به ایشان گفتم این خیلی کارگر خوبی است. هنوز صحبتم تمام نشده بود که در پاسخ گفت: اگر با این جمله می خواهید به من بفهمانید که قبلی خوب نبوده این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.

"خاطره ای از امام ره"


شیرین

در محفل دوستان جز یاد تو نیست

آزاد نباشد آنکه آزاد تو نیست

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار

آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست

"دیوان امام خمینی"

  • علی حسنوند