پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۷۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۶
اسفند


بسم الله الرحمن الرحیم

اینجا شهر بغداد است، من به این شهر آمده ام تا استاد دِینَوَرى را ملاقات کنم، من به تاریخ سفر کرده ام، به قرن سوم هجرى آمده ام...

معلوم است مى خواهى بدانى استاد دِینَوَرى کیست؟

او استادى بزرگ و افتخارى براى جهان اسلام است و کتاب هاى زیادى نوشته است، کتاب هاى او مورد توجّه دانشمندان است، مردم مى گویند: «در خانه اى که کتاب هاى استاد دِینَوَرى نباشد، در آن خانه، هیچ خیرى نیست».

استاد دِینَوَرى، مدّت کوتاهى قاضى شهر «دینور» بود، دینور، شهرى در استان کرمانشاه است و به همین دلیل، به «دِینَوَرى» مشهور شد، همه او را با این نام مى شناسند. استاد بعد از مدّتى از دینور به بغداد بازگشت و بار دیگر به علم و دانش مشغول شد.

                                                                                                                                                   * * *

من روبروى استاد دِینَوَرى نشسته ام، او مشغول نوشتن است، باید صبر کنم تا او مطلب خود را تمام کند و بعد سؤال خود را بپرسم. بیش از 60 سال از زندگى استاد گذشته است، امّا عشق او به نوشتن هرگز کم نشده است.

من نگاهى به قفسه کتاب مى کنم، این ها همه کتاب هایى است که استاد تألیف کرده است، به راستى او چگونه توانسته است بیش از 60 کتاب بنویسد؟

اجازه مى گیرم و یکى از کتاب ها را برمى دارم تا مطالعه کنم.
  • علی حسنوند
۲۶
اسفند
تن من زندان است

و منم زندانی

مانده ام در دل ِ این کالبد نفسانی

عشق در دام هوس

روح حبس الابد بند قفس

آدمی زندان است


و من آن مانده به خواب

 

تشنه جرعه ای از صافی ناب

در تکاپوی خیال لب آب


http://s5.picofile.com/file/8117162818/_20111104_2080331256.jpg
(بقیه اش در ادامه مطلب)
  • علی حسنوند
۲۶
اسفند
بسم الله الرحمن الرحیم

قرن سوم هجرى است، اینجا شهر بغداد است، من در جستجوى خانه علامه بَلاذُرى مى باشم. او تاریخ نویس بزرگى است، او در حال نوشتن کتابى درباره تاریخ اسلام است که تاکنون 40 جلد آن تمام شده است.

او در موضوعات مختلف کتاب نوشته است و کتاب هاى او مورد اعتماد دانشمندان است و از آن استفاده مى کنند.

سرانجام خانه علامه بَلاذُرى را مى یابم، در خانه را مى زنم، پسر او در را به رویم باز مى کند و مرا نزد علامه مى برد. وقتى با علامه روبرو مى شوم، سلام مى کنم و جواب مى شنوم. وقتى او مى فهمد من ایرانى هستم، به زبان فارسى با من سخن مى گوید، من تعجّب مى کنم و مى گویم:

ـ جناب علامه!شما فارسى بلد هستید؟

ـ من مدّت زیادى، مترجم بوده ام. من متن هاى باارزشى را از فارسى به عربى ترجمه کرده ام و دانش ارزشمند ایرانیان را براى مردم بیان نموده ام.

ـ من این مطلب را نمى دانستم، مردم هم شما را بیشتر به عنوان یک تاریخ شناس مى شناسند، به راستى چطور شد که شما به ترجمه آثار فارسى علاقه مند شدید؟

ـ یادش به خیر زمانى که مأمون، خلیفه بود. چه روزگارى بود آن روز! وقتى او به خلافت رسید دستور داد تا همه کتاب هاى علمى به زبان عربى ترجمه شود، گروهى به ترجمه آثار یونانى پرداختند، من هم زبان فارسى را یاد گرفتم و به ترجمه متن هاى فارسى پرداختم.

ـ الان مشغول چه کارى هستید؟

ـ در حال حاضر بیشتر در حدیث کار مى کنم. آیا مى خواهى حدیثى را که الان نوشتم برایت بخوانم؟

ـ بله.

ـ عُمَر مى خواست به مکّه برود تا حج عمره به جاى آورد، او نزد پیامبر آمد و از او اجازه گرفت. پیامبر به او اجازه داد و او را برادر خطاب کرد.[1]

ـ عجب!

ـ این نکته بسیار مهمّى است که پیامبر، عُمَر را برادر خود خطاب مى کند، و نکته مهمتر این که عمر بدون اجازه پیامبر هیچ کارى انجام نمى داد. این یعنى ایمان کامل!

با شنیدن این سخن به فکر فرو مى روم، من شنیده ام روزى که پیامبر بین مسلمانان، پیمان برادرى مى بست، میان هر دو نفر از آنها عقد برادرى برقرار کرد. در آن روز، على(ع) با چشم گریان نزد پیامبر آمد و فرمود: «اى پیامبر! بین همه مردم، پیمان برادرى بستى، امّا مرا فراموش کردى».

پیامبر رو به على(ع) کرد و فرمود: «اى على! تو در دنیا و آخرت برادر من هستى».[2]

على(ع) برادر پیامبر و نزدیک ترین افراد به پیامبر بود. اکنون چگونه شده است که علامه بَلاذُرى این سخن را نقل مى کند؟ آیا واقعاً عُمَر این گونه بود؟ اگر واقعاً عُمَر این قدر به پیامبر احترام مى گذاشت و بدون اجازه پیامبر هیچ کارى نمى کرد، پس چرا به سخنان پیامبر گوش فرا نداد؟ چرا به خانه دختر پیامبر حمله کرد؟ پیامبر بارها گفته بود که فاطمه(س)، پاره تن من است، خشنودى او، خشنودى من است، غضب او غضب من است، چرا عُمَر با فاطمه آن گونه برخورد کرد؟

در این فکرها هستم، ناگهان به یاد مى آورم که علامه بَلاذُرى از اهل سنّت است و عقاید خاص خودش را دارد.

                                                                                                                                                   * * *

ـ جناب علامه! شما تاریخ شناس بزرگى هستید، نظر شما در مورد حوادث بعد وفات پیامبر چیست؟ آیا درست است که عُمَر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(س) رفت؟

ـ تو باید کتاب مرا بخوانى.

ـ کدام کتاب را؟

ـ کتاب «انساب الاشراف». در آن کتاب، تو پاسخ سؤال خود را مى یابى.

کتاب را برمى دارم و مشغول مطالعه آن مى شوم، این مطلب را در آن مى خوانم: «ابوبکر گروهى را نزد على فرستاد تا او را براى بیعت کردن بیاورند، امّا على براى بیعت نیامد. عُمَر از ماجرا باخبر شد، با شعله آتشى به سوى خانه فاطمه حرکت کرد. وقتى عُمَر نزدیک خانه فاطمه رسید، فاطمه به عُمَر چنین گفت: اى عُمَر! آیا مى خواهى درِ خانه مرا آتش بزنى؟ عُمَر در پاسخ گفت: آرى! این کار، دین پدرت را محکم تر مى سازد».[3]

از این سخن عُمَر بسیار تعجّب مى کنم، چگونه مى توان باور کرد که سوزاندن خانه فاطمه، براى اسلام مفید باشد؟ من نمى دانم این چه اسلامى است؟ مگر پیامبر خشنودى فاطمه را خشنودى خدا معرّفى نکرده بود؟ مگر فاطمه پاره تن پیامبر نبود؟[4]

آن برادر سُنّى ماجراى هجوم به خانه فاطمه(س) را افسانه مى دانست، آیا او سخن استاد بَلاذُرى را نخوانده بود؟[5]

 برگرفته از  کتاب «روشنی مهتاب» نوشته دکتر خدّامیان


[1]. «عن عبد الله بن سنان قال: استأذن عمر النبیّ(ص) فی العمرة، فأذن له وقال: یا أخی، اشرکنا فی صالح دعائک ولاتنسنا»: أنساب الاشراف ج 3 ص 291.


[2]. «جاءه علیّ وعیناه تدمعان فقال: یا رسول الله، آخیت بین أصحابک ولم تواخ بینی وبین أحد. فسمعتُ رسول الله یقول: أنت أخی فی الدنیا والاخرة»: الفصول المهمّة لابن الصبّاغ ج 1 ص 219; «یا علیّ، أنت أخی فی الدنیا والاخرة»: الأمالی للمفید ص 174، کنز الفوائد ص 282، الأمالی للطوسی194، بحار الأنوار ج 8 ص 185 و ج 22 ص 499، سنن الترمذی ج 5 ص 300، المستدرک للحاکم ج 3 ص 14، کنز العمّال ج 11 ص 598.

[3]. «إنّ أبا بکر أرسل إلى علیّ یریده على البیعة فلم یبایع، ومعه قبس، فتلقّته فاطمة(ع) على الباب فقالت: یا بن الخطّاب! أتراک محرّقاً علیَّ بابی؟ قال: نعم، وذلک أقوى فیما جاء به أبوک، وجاء علیّ فبایع»: أنساب الأشراف ج 1 ص 586.

[4]. «فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یوذینی ما آذاها»: مسند أحمد ج 4 ص 5، صحیح مسلم ج 7 ص 141، سنن الترمذی ج 5 ص 360، المستدرک ج 3 ص 159، أمالی الحافظ الإصفهانی ص 47، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 272، تاریخ مدینة دمشق ج 3 ص 156، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ; «فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یریبنی ما رابها، ویوذینی ما اذاها»: المعجم الکبیر ج 22 ص 404، نظم درر السمطین ص 176، کنز العمّال ج 12 ص 107، وراجع: صحیح البخاری ج 4 ص 210، 212، 219، سنن الترمذی ج 5 ص 360، مجمع الزوائد ج 4 ص 255، فتح الباری ج 7 ص 63، مسند أبی یعلى ج 13 ص 134، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 408، المعجم الکبیر ج 20 ص 20، الجامع الصغیر ج 2 ص 208، فیض القدیر ج 3 ص 20 و ج 4 ص 215 و ج 6 ص 24، کشف الخفاء ج 2 ص 86، الإصابة ج 8 ص 265، تهذیب التهذیب ج 12 ص 392، تاریخ الإسلام للذهبی ج 3 ص 44، البدایة والنهایة ج 6 ص 366، المجموع للنووی ج 20 ص 244، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 316، التفسیر الکبیر للرازی ج 9 ص 160 و ج 20 ص 180 و ج 27 ص 166 و ج 30 ص 126 و ج 38 ص 141، تفسیر القرطبی ج 20 ص 227، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 267، تفسیر الثعالبی ج 5 ص 316، تفسیر الالوسی ج 26 ص 164، الطبقات الکبرى لابن سعد ج 8 ص 262، أُسد الغابة ج 4 ص 366، تهذیب الکمال ج 35 ص 250، تذکرة الحفّاظ ج 4 ص 1266، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 119 و ج 3 ص 393 و ج 19 ص 488، إمتاع الأسماع ج 10 ص 273، 283، المناقب للخوارزمی ص 353، ینابیع المودّة ج 2 ص 52، 53، 58، 73، السیرة الحلبیة ج 3 ص 488، الأمالی للصدوق ص 165، علل الشرائع ج 1 ص 186، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 125، الأمالی للطوسی ص 24، النوادر للراوندی ص 119، کفایة الأثر ص 65، شرح الأخبار ج 3 ص 30، تفسیر فرات الکوفی ص 20، الإقبال بالأعمال ج 3 ص 164، تفسیر مجمع البیان ج 2 ص 311، بشارة المصطفى ص 119 بحار الأنوار ج 29 ص 337 و ج 30 ص 347، 353 و ج 36 ص 308 و ج 37 ص 67.

[5]. «البَلاذُری: العلاّمة الأدیب المصنّف، أبو بکر أحمد بن یحیى بن جابر البغدادی البلاذُری، کاتب، صاحب التاریخ الکبیر، سمع: هوذة بن خلیفة، وعبد الله بن صالح العجلی، وعفّان، وأبا عُبید، وعلی بن المدینی، وخلف بن هشام، وشیبان بن فروخ، وهشام بن عمّار، وعدّة. وجالس المتوکّل ونادمه. روى عنه: یحیى بن المنجّم، وأحمد بن عمّار، وجعفر بن قدامة، ویعقوب بن نعیم قرقارة، وعبد الله بن أبی سعد الورّاق. وکان کاتباً بلیغاً، شاعراً محسناً، وسوس بآخره; لأنّه شرب البلاذر للحفظ. وله مدائح فی المأمون وغیره، وقد رُبط فی البیمارستان، وفیه مات. وقیل: کان یُکنّى أبا الحسن، وقیل: أبا جعفر، توفّی بعد السبعین ومئتین، رحمه الله. وکان جدّه جابر کاتباً للخصیب أمیر مصر»: سیر أعلام النبلاء ج 13 ص 162; «أحمد بن یحیى بن داود البَلاذُری، صاحب التصانیف، سمع من: ابن سعد، والدولابی، وعفّان، وشیبان بن فروخ، وابن المدینی، وعنه: محمّد بن خلف، ووکیع القاضی، ویعقوب بن نعیم، وأحمد بن عمّار، ویحیى بن الندیم، وغیرهم. قال ابن عساکر: بلغنی أنّه کان أدیباً راویة، وأنّه مدح المأمون، وجالس المتوکّل، وتوفّی فی أیّام المعتمد، وسوس فی آخر أیّامه، فشُدّ فی المرستان ومات فیه، وکان سبب ذلک أنّه شرب البلاذر على غیر معرفة، فلحقه ما لحقه، ولهذا قیل له البَلاذُری...کان ینقل من الفارسی إلى العربی، قال یاقوت فی معجم الأُدباء: ذکره الصوّاف فی ندماء المتوکّل، وکان جدّه جابر یخدم الخصیب أمیر مصر، وکان عالماً فاضلاً نسّابة متقناً... عاش إلى آخر أیّام المعتمد، ولا یبعد أن یکون عاش إلى أوّل أیّام المعتضد»: لسان المیزان ج 1 ص 322

«فأما البَلاذُری الکبیر، فإنّه أحمد بن یحیى صاحب التاریخ المشهور من طبقة أبی داود السجستانی، حافظ، أخباری، علاّمة»: تذکرة الحفّاظ ج 3 ص 892; «البَلاذُری: أحمد بن یحیى بن جابر بن داود البَلاذُری، أبو جعفر البغدادی المورّخ، توفّی سنة 279 تسع وسبعین ومئتین، صنّف الاستقصاء فی الأنساب والأخبار لم یُکمل، أنساب الأشراف مجلّدین، کتاب البلدان الصغیر، کتاب البلدان الکبیر لم یُکمل، کتاب عهد أردشیر»: هدیة العارفین ج 1 ص 51; «أحمد بن یحیى بن جابر بن داود البَلاذُری: مورّخ، جغرافی، نسّابة، له شعر، من أهل بغداد، جالس المتوکّل العبّاسی، ومات فی أیّام المعتمد، وله فی المأمون مدائح، وکان یجید الفارسیة، وترجم عنها کتاب عهد أردشیر، وأُصیب فی آخر عمره بذهول شبیه بالجنون، فشُدّ بالبیمارستان إلى أن توفّی. نسبته إلى حبّ البلاذر»: الأعلام للزرکلی ج 1 ص 267; «أحمد بن یحیى بن جابر بن داود البغدادی البَلاذُری، أدیب، شاعر، مورّخ، من أهل بغداد، سمع بدمشق، وبأنطاکیة، وکان أحد النقلة من الفارسیة إلى العربیة، له من الکتب: کتاب البلدان الصغیر، کتاب البلدان الکبیر لم یتمّ، التاریخ فی أنساب الأشراف وأخبارهم، وفتوح البلدان، الاستقصاء فی الأنساب والأخبار سوّده فی أربعین مجلّداً، فمات ولم یکمله، وله شعر بخمسین ورقة»: معجم المولّفین ج 2 ص 201.

  • علی حسنوند
۲۵
اسفند
بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن آیات خودش را به دو دسته محک و متشابه تقسیم میکند و ما  امر شده ایم که آیات متشابه و مبهم را با مبنا قرار دادن آیات محکم تفسیر کنیم تا  تفسیر آیات متشابه هم بر ما روشن شود.

در مورد روایات هم همین بحث وجود دارد یعنی این که برخی احادیث  متشابه هستند و ما وظیفه داریم احادیث متشابه را با استفاده از محکمات قرآن و عقل و حدیث تفسیر کنیم.

از جمله محکمات در قرآن و عقل واحادیث این است که همه انسان ها بر فطرت توحیدی آفریده شده اند.در آیات قرآن اینطور به این معنا اشاره شده است.

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ به یکتاپرستى روى به دین آور. فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار این است. ولى بیشتر مردم نمى‏‌دانند. (روم/30)

این که می‌فرماید: دگرگونی در آفرینش الهی نیست، یعنی، خداوند متعال هیچ کس را بدون فطرت الاهی نیافریده است.

 همچنین  خداوند می‌فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها  فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها؛ و سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده.» (شمس/7و8)

همچنین دستورات دین برای تبلیغ دین وتربیت دینی و دستور به توبه همه دلالت دارند به این که ممکن است گناهکاران از راه بد خود برگردند وبرای همه راه رستگاری وسعادت گشوده است.

اما در کنار این آیات و احادیث دسته دیگری از احادیث وجود دارد که دلالت دارند بر این که انسان ها خلقت های متفاوت دارند که خود این روایات چند دسته هستند برخی از آنها خلقت  انسانها را از درخت های متفاوت برخی از آب شور و آب شیرین برخی از نور وظلمت و برخی از گل بهشتی و گل جهنمی میدانند.

با توجه به آن محکمات قاعدتا منظور این احادیث این نیست که تفاوت انسان ها به گونه ای است بدون هیچ اختیاری جهنمی  هستند و راهی به سعادت و فطرت الهی ندارند و اینکه دسته ای برعکس این جریان را دارند.



پس متفاوت بودن طینت انسان ها به معنای عدم فطرت الهی در دسته ای از انسان ها نیست و باید معنایی دیگر داشته باشد . شاید معنای این دسته از روایات این باشد که انسان ها با وجودی که همه بر فطرت وخلقت توحیدی هستند در عین حال به خاطر یک دسته شرایط با هم متفاوت هستند و میزان استعداد معنوی و میل به خوبی ها و بدی در انسان ها متفاوت است و این درحالی است که همه انسان ها حداقل های  لازم برای  یک زندگی توحیدی را دارند و همه بر فطرت اهلی سرشته شده اند.

این شرایط موثر در تفاوت انسان ها از جهت  طینت ممکن است مواردی باشد مثل : تاثیر معنویت وکارهای  پدر و مادر و اجداد بر فرزند ، حلیت وحرمت نطفه و رعایت آداب مربوط به انعقاد نطفه، حلال و حرام بود غذای جنین  ، شرایط محیطی و تربیتی ، اعمال انسان در عالم ذر و .....  

همه این موارد میتواند زمینه های باشد برای تفاوت استعداد ها برای خوب  و بد بودن والبته هیچکدام نافی اختیار انسان نیستند و در بدترین شرایط و زمینه  هم ممکن است فردی خوبی ها را انتخاب کند وهمچنین در بهترین شرایط و زمینه ها ممکن است کسی بدی ها را انتخاب کند.

در واقع همه انسان ها به نحوی وجودشان را از حق تعالی از دریچه فیض اهل بیت و گرفته اند وهمه به واسطه آن حضرات موجود هستند .اما همین انسان ها با توجه به طینت های متفاوتی که دارند نحوه وجودشان و مراتب معنوی و استعداد معنوی مختلفی دارند و بر این اساس طینت پیامبر مکرم (ص) و امیر المومنین علیه السلام به هم نزدیک وبلکه از یک نور و درخت هستند.درحالی سایر مردم از جهت طینت با ایشان متفاوت هستند.

به عبارتی همه انسان ها چه از جهت وجود وچه از جهت خلقت توحیدی وابسته به پیامبر واهل بیت ایشان هستند وبه واسطه آنها موجودند اما از جهت نحوه خلقت و طینت ومیزان استعداد معنوی هم رتبه آن حضرات نیستند.

پس این که در دعای ندبه آمده است اناوعلی من شجره واحده وسایرالناس من شجره شتی یعنی این دو وجود مقدس از جهت طینت و رتبه معنوی قرابت  به هم دارند وحتی از نور واحدند واز ریشه واحد و لی سایر مردم طینت متفاوت دارند.   

به بیان دیگر این  جمله اصلا در این مقام نیست که بیان کند سایر مردم ربطی به آن دو حضرت دارند یا ندارند و آنها واسطه فیض هستند یا نیستند بلکه صرفا متفاوت بودن مردم با ایشان را بیان میکند ونزدیکی آنها به همدیگر را.

علی حسنوند

منبعhttp://shia-patogh.blogfa.com/post/393

  • علی حسنوند
۲۴
اسفند


دانلود آهنگ حضرت مهتاب در وصف حضرت زهرا (حامد زمانی)

نه مثل ساره ای و مریم  

نه مثل آسیه و حوا

فقط شبیه خودت هستی

فقط شبیه خودت زهرا

اگر شبیه کسی باشی

شبیه نیمه شب قدری

شبیه آیه تطهیری

شبیه سوره اعطینا

سلام ما به تو ای باران

درود ما به تو ای دریا

  • علی حسنوند
۲۴
اسفند

ممنونم اگر نروی
میمیرم اگر بروی
من ماندم و زینب تو
خون میچکد از تن تو
ای نخل بریده ثمر
ای مادر کشته پسر


  • علی حسنوند
۲۴
اسفند




یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ

 صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ

أَبُوکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ


وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ‏ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا

 لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ‏

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ عَلَیْکِ

 یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ‏

 السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ



السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ‏ السَّلاَمُ

عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ‏

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ

الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ‏ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ

وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ‏

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّکِیَّةُ
 
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ

السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَى رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ‏

أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکِ وَ أَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّ رَسُولَ اللَّهِ

صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏

وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏

لِأَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ‏

أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ

 سَخِطْتِ عَلَیْهِ‏

مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَیْتِ مُعَادٍ لِمَنْ عَادَیْتِ‏ مُبْغِضٌ لِمَنْ

أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً

 
ترجمه
 
زیارت حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها



اى آن که خدایى که تو را خلق کرد پیش از خلقت بیازمود و در آن آزمایش بر هر گونه بلا و مصیبت تو را شکیبا و بردبار گردانید

و ما چنین پنداریم که دوستان شما هستیم و مقام بزرگى شما را تصدیق مى‏کنیم و بر هر دستور و تعلیمات الهى که پدر شما و وصیّش که درود حق بر او

و آلش باد براى ما آورد صبور و مطیع خواهیم بود

پس ما درخواست مى‏کنیم هرگاه که مصدق و مؤمن به شما هستیم که ما را بواسطه این تصدیق به رسول و وصیش خدا به شما ملحق فرماید

تا به ما مژده رسد که بواسطه دوستى شما ما را از گناهان پاک سازد

سلام بر تو اى دختر رسول خدا سلام بر تو اى دختر پیغمبر خدا

سلام بر تو اى دختر حبیب خدا سلام بر تو اى دختر دوست خاص خدا

سلام بر تو اى دختر بنده خالص خدا سلام بر تو اى دختر امین خدا سلام بر تو اى دختر بهترین خلق خدا

سلام بر تو اى دختر بهترین پیغمبران و رسولان و فرشتگان خدا

سلام بر تو اى دختر بهترین خلق سلام بر تو اى سیده زنان عالم از اولین و آخرین

سلام بر تو اى زوجه ولى خدا (امیر المؤمنین) و بهترین تمام خلق بعد از رسول خدا

سلام بر تو اى مادر حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت


سلام بر تو اى صدیقه طاهره که به راه دین شهید گردیدى

سلام بر تو اى آنکه خدا از تو خوشنود و تو از خدا خوشنودى

سلام بر تو اى صاحب فضیلت‏و پاکیزه صفات سلام بر تو اى انسیه حوراء

سلام بر تو اى ذات متقى پاک گوهر سلام بر تو اى آنکه به الهام خدا دانا بودى

سلام بر تو اى مظلوم (و داراى عصمت) که حق تو را غصب کردند

سلام بر تو اى ستم کشیده و مقهور دشمنان دین

سلام بر تو اى فاطمه دختر رسول خدا و رحمت و برکات حق بر تو باد

درود خدا بر تو و بر جسم و جان تو باد


گواهى مى‏دهم که چون تو از جهان رفتى با مقام یقین و دلیل روشن از جانب پروردگار بودى و هر که تو را مسرور و شاد ساخته

رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد را شاد ساخته

و هر که در حق تو جفا و ظلم کرد به رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد ظلم و جفا کرده

و هر که تو را آزرده کرد رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد را آزرده است

و هر که به تو پیوست به رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد پیوسته

و هر که از تو بریده از رسول خدا که درود خدا بر او و آلش باد بریده است

زیرا تو پاره تن پیغمبر و روح مقدس آن بزرگوارى

خدا را گواه مى‏گیرم و رسول او و فرشتگان را که من از آن کس راضیم که شما از او راضى هستید و خشمگینم از هر که شما از او خشمگین هستید

بیزارم از آنکه شما از او بیزارید دوستم با آن که شما با او دوستید و دشمنم با هر که شما با او دشمنید

ناراضیم از هر که شما از او ناراضى هستید و محبوب من است هر که محبوب شماست و بر صدق گواهى من خدا کافى است

که گواه و محاسب و جزا دهنده و ثواب بخشنده است.

خدا را گواه مى‏گیرم و پیغمبران و فرشتگان را خدا را گواه مى‏گیرم و فرشتگان را که من دوستم با دوستان شما

و دشمنم با دشمنان شما و با هر که محاربه کند با شما محاربم

من اى مولاى من به مقام عصمت و عظمت تو و پدر بزرگوارت و شوهر و فرزندانت که پیشوایان دین منند یقین دارم

و به ولایت و امامت شما ایمان دارم و ملتزم اطاعت شما هستم

گواهى مى‏دهم که دین همان است که آنها راست و حکم خدا همان حکم است که آنها کنند و آنها حکم خدا را البته به خلق رسانیدند

و امت را به راه خدا به طریق حکمت و برهان و پند و اندرز نیکو دعوت کردند و از ملامت لائمان نیندیشیدند

و درود بر تو و بر پدر بزرگوار و شوهر و ذریه و فرزندانت که امامان پاک گوهرند اى پروردگار درود فرست بر محمد (ص) و اهل بیتش

و درود فرست بر بتول طاهره و صدیقه معصومه باتقواى پاکیزه روح

که از خدا راضى است و خدا از او راضى است پاک گوهر با رشد و هدایت و مظلوم و مقهور امت که حقش را غصب

و ارثش را منع کردند و استخوان پهلویش را شکستند و به شوهرش ستم نمودند و فرزندش را شهید کردند

اى خدا فاطمه دخت رسول توست و پاره تن و باطن قلب و جگر گوشه پیغمبر توست

تحیت و درود از توبر او باد و او تحفه گرانبهاى توست که خاصه به وصى رسولت اعطا فرمودى و حبیب حضرت مصطفى و قرین حضرت مرتضى

و بزرگ زنان عالم و بشارت دهنده اولیاء و ملازم ورع و زهد

و سیب باغ فردوس و بهشت خلد تو مولدش را به شرف زنان بهشتى شرافت دادى

و انوار ائمه طاهرین را از نسل پاک او مقرر داشتى و در برابرش پرده نبوت را بیاویختى

پروردگارا درود فرست بر او درودى که مقامش نزد تو بیفزاید و نزد تو شرافت یابد و از مقام رضا و خشنودیت منزلت گیرد از ما تحیت و سلام به روح پاک آن بزرگوار برسان

و بواسطه دوستى و محبت او ما را فضل و احسان و رحمت و مغفرت کرامت فرما که تو اى خدا داراى مقام عفو با لطف و کرامتى
  • علی حسنوند
۲۴
اسفند

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از ادعاهای اهل سنت این است که خلیفه دوم و همراهان به دستور خلیفه اول برای گرفتن بیعت تا مقابل خانه فاطمه سلم الله علیها رفت ولی در هیچ نقل تاریخی نیامده که در خانه را آتش زده و به حضرت زهرا  ضربه ای زده باشند.

این روش یکی از تاکتیک های اهل سنت است برای کسانی که از منابع تاریخی اطلاع ندارند.

در زیر به چند منبع تاریخی که همگی مربوط به قرن های اولیه تاریخ هجری است توجه کنید. نویسنده های این مطالب خود اهل سنت هستند.

مسعودی (قرن 3و 4 هجری) در قسمتی از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛ پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه السلام رو کرده و هجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود.»[اثبات الوصیة، مسعودی، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی چاپها ص 23 24.]

اما منابع اهل سنت:

 عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) نقل کرده: «اِنعُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْاَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها، به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود.»[ الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57.]

همین قول را اسفرائینی (متوفای 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَن عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ میراثَالْعِتْرَةِ، عمر فاطمه علیهاالسلام را زد و از ارث اهل بیت علیهم السلام جلوگیری کرد.»[ اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.]

 صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت می‏گوید: «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَفاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستی عمر آن چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت  زد که محسن را سقط نمود.»[لوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347 ر.ک: سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج2،ص292.]

  مقاتل بن عطیة (505هـ) :ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(علیها السلام) و احرق باب الدار .
(الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه ، ص160 و 161 که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ )
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد ... .

این ها تنها منابعی نیست که به این مطلب اشاره کرده اند وتمام این مدارک در حالی است که در آن زمان حکومت در دست خلفا بوده است و آنها تاثیر زیادی در تاریخ نویسی آن دوران داشته اند و عموما در هر حکومتی حاکمان بر ثبت حوادث تاثیر میگذارند.

و تو حدیث مفصل بخوان از این مجمل.


  • علی حسنوند
۲۴
اسفند

سلام فاطمیه ، سلام ماه ماتم
      سلام اشک و گریه ، سلام ناله و غم
      
      سلام ای سیاهی ، سلام ای کتیبه
      سلام بزم روضه ، سلام نوحه و دم
      
      سلام سینه زن ها ، سلام گریه کن ها
      سلام سوز سینه ، سلام اشک نم نم
      
      سلام مادر ما ، سؤال! کَیفَ حالک؟
      سلام آتش و در، سلام زخم مرهم
      
      سلام عصمت الله، سلام عفّت الله
      سلام ای رشیده، سلام قامت خم
      
      سلام لطمه دیده، سؤال! محسنت کو؟
      کجاست غنچه ی تو، کجاست یار و همدم
      
      سلام بی نشانه ، سلام درد شانه
      سلام خاک کوچه ، سلام مسجد غم
      
      سلام ای مدافع ، سلام دست رافع
      سلام دست مجروح ، سلام روی مبهم
      
      سلام دل شکسته ، سلام دست بسته
      سلام شیر خیبر ، سلام مرد عالم
      
      سلام شاه مردان ، سلام چشم گریان
      سلام مرد خانه، سلام چشم محرم
      
      سلام، کوثرت کو؟ کجاست یاور تو؟
      سلام غیرت الله ، بگو که همسرت کو؟
      
      سعید توفیقی


  • علی حسنوند
۲۴
اسفند
بسم الله الرحمن الرحیم

از حضرت زهرا س نقل شده که:  بستر خواب را گسترده بودم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر من وارد شد, فرمود: ای فاطمه نخواب مگر آن که چهار کار را انجام دهی:

قرآن را ختم کنی,

  پیامبران را شفیعت گردانی,

  مومنین را از خود راضی کنی,

حج و عمره ای را به جا آوری.

این را فرمود و شروع به خواندن نماز کرد, صبر کردم تا نمازش تمام شد, گفتم: یا رسول الله به چهار چیز مرا امر فرمودی در حالی که بر آنها قادر نیستم آن حضرت تبسمی کرد و فرمود:

چون قل هو الله را سه بار بخوانی مثل این است که قرآن را ختم کرده ای

 چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستی، شفاعت کنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود،

 چون برای مومنین استغفار کنی ، آنان همه از تو راضی خواهند شد،

 و چون بگویی: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر حج و عمره ای را انجام داده ای.

اصل حدیث:

عن فاطمه الزهرا(سلام الله علیها )قالت: دخل علی رسول الله (صلی الله علیه و آله ) و قد افترشت فراشی للنوم , فقال : یا فاطمه لاتنامی الا و قد عملت اربعه: ختمت القرآن , و جعلت الانبیاء شفعائک , و ارضیت المومنین عن نفسک , و حججت و اعتمرت , قال هذا و اخذ فی الصلوه , فصبرت حتی اتم صلاته, قلت: یا رسول الله امرت باربعه لا اقدر علیها فی هذا الحال فتبسم(صلی الله علیه و آله )و قال:

اذا قرات قل هو الله احد ثلاث مرات فکانک ختمت القرآن , واذا صلیت علی و علی الانبیاء قبلی کنا شفعائک یوم القیمه , و اذا استغفرت للمومنین رضوا کلهم عنک و اذا قلت : سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر, فقد حججت و اعتمرت .

منبع :مفاتیح الجنان بخش باقیات الصالحات

  • علی حسنوند