پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۲ مطلب با موضوع «خاطره و داستان» ثبت شده است

۲۶
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر دوست داشتنی اسلام فرموده قسم به کسی که جانم در دست اوست شما وارد بهشت نمیشوید مگر این که ایمان بیاورید وشما ایمان نمیآورید مگر این که همدیگر را دوست داشته باشید.
ما باید همدیگه رو دوست داشته باشیم.اصلا مگه میشه دو نفر خدارو دوست داشته باشن ،پیامبر رو دوست داشته باشن،اهل بیت پیامبر رو واقعا دوست داشته باشن اونوقت نسبت به همدیگه بی احساس باشن؟! پس این محبت نسبت به همدیگه میتونه علامت ایمان واقعی ما باشه و نسیمی از بهشت.
حضرت رسول خودشون هم یک راهکار خیلی آسون و شیرین پیشنهاد کردن برای ایجاد و تقویت این محبت.حدیث کاملش رو بخونید:
 وَالّذى نَفسى بِیَدِهِ لاتَدخُلُوا الجَنَّةَ حَتّى تُؤمِنوا وَ لا تُؤمِنوا حَتّى تَحابّوا أولا أدُلُّـکُم عَلى شَئىٍ اِذا فَعَلتُموهُ تَحابَبتُم؟ اَفشُوا السَّلامَ بَینَـکُم
به خدایى که جانم در اختیار اوست، وارد بهشت نمى‏شوید مگر مؤمن شوید و مؤمن نمى‏شوید، مگر این‏که یکدیگر را دوست بدارید. آیا مى‏خواهید شما را به چیزى راهنمایى کنم که با انجام آن، یکدیگر را دوست بدارید؟با صدای بلند به همدیگر سلام کنید.
(مشکاة الانوار، ص 157)
یک خاطره هم از خودم
وقتی میخواستم برم حوزه علمیه چند بار برای تحقیق به یکی از مدرسه های حوزه قم رفتم . وارد مدرسه علمیه معصومیه که  شدم اولین نفری که به من رسید سلام کرد . جوابش رو دادم ولی تعجب کردم. نفر دوم هم سلام کرد و نفر سوم و....
خنده ام گرفته بود وبه وجد اومده بودم. هیچ چیز نمیتونست اینقدر من رو به حوزه علاقه مند کنه.



این هم ترجمه چینی این حدیث که یکی از دوستان لطف کرده از پکن برامون فرستاده


向掌控着我受命的真主起誓,你们不会进入天堂除非你们成为信徒,你们不会相信除非你们彼此相爱。 要我告诉你们如何能够彼此相爱吗?那要你们大声地互相问好。

  • علی حسنوند
۲۶
دی

بسم الله الرحمن الرحیم

صاحبخونه جوابم کرده بود. خیلی دنبال خونه گشتیم تا اون خونه رو پیدا کردیم. دیوارهاش کثیف بود اما هزینه نقاش نداشتم . تصمیم گرفتم خودم رنگش کنم. باجناق عارف مسلکم هم قبول کرد که کمکم کنه.

چند روز بعد از تموم شدن نقاشی صاحبخونه جدید گفت که مشکلی براش پیش اومده و خواهش کرد قرارداد رو فسخ کنیم.

چاره ای نبود وقتی با با جناق برمیگشتیم احساس میکردم دستم بد جوری از پاهام درازتره و گوشهام از هردوش درازتر.حسابی کلافه بودم و شاکی. از خودم از صاحبخونه از خدا و...با جناق با یه آرامشی گفت "خوب شد به خاطر خدا نقاشی کردم"  و دیگه هیچ نگفت.

همین بود راز آرامش باجناق. فهمیدم چرا ناراحت نیست ،چرا شاکی نیست و چرا احساس ضرر نمیکنه

کار اگر برای خدا باشه آدم هیچ وقت ضرر نمیکنه. چه به  نتیجه  برسه و چه نرسه .( هرچند ما مکلفیم بهترین برنامه ریزی رو کنیم برای رسیدن به  بهترین نتیجه).

حتی نقاشی خونه هم میشه با نیت الهی باشه

خداوند به قهرمان توحید ، حضرت ابراهیم، اینطور یاد داد:

قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین
بگو به درستی که نماز و عبادت و زندگی و مرگ من برای پروردگار جهانیان است

سوره انعام آیه 162

راستی غصه نخوریا! اون سال من بدون سرپناه نموندم.



علی حسنوند
  • علی حسنوند