پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

پاتوق بچه شیعه ها 2

صفای قدم بر وبچه های شیعه

باید ازخودتان شروع کنید

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
پیوندها

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

۱۹
خرداد

کلیپی زیبا و دیدنی از آیت الله بهجت


دانلود

  • علی حسنوند
۱۳
خرداد

در منزل کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود. لذا  یک کارگر بهتر را به جایش استخدام کردیم. بعد از چند روز به ایشان گفتم این خیلی کارگر خوبی است. هنوز صحبتم تمام نشده بود که در پاسخ گفت: اگر با این جمله می خواهید به من بفهمانید که قبلی خوب نبوده این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.

"خاطره ای از امام ره"


شیرین

در محفل دوستان جز یاد تو نیست

آزاد نباشد آنکه آزاد تو نیست

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار

آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست

"دیوان امام خمینی"

  • علی حسنوند
۱۳
خرداد

در منزل کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود. لذا  یک کارگر بهتر را به جایش استخدام کردیم. بعد از چند روز به ایشان گفتم این خیلی کارگر خوبی است. هنوز صحبتم تمام نشده بود که در پاسخ گفت: اگر با این جمله می خواهید به من بفهمانید که قبلی خوب نبوده این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.

"خاطره ای از امام ره"


شیرین

در محفل دوستان جز یاد تو نیست

آزاد نباشد آنکه آزاد تو نیست

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار

آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست

"دیوان امام خمینی"

  • علی حسنوند
۱۳
خرداد

در منزل کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود. لذا  یک کارگر بهتر را به جایش استخدام کردیم. بعد از چند روز به ایشان گفتم این خیلی کارگر خوبی است. هنوز صحبتم تمام نشده بود که در پاسخ گفت: اگر با این جمله می خواهید به من بفهمانید که قبلی خوب نبوده این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.

"خاطره ای از امام ره"


شیرین

در محفل دوستان جز یاد تو نیست

آزاد نباشد آنکه آزاد تو نیست

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار

آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست

"دیوان امام خمینی"

  • علی حسنوند
۱۰
خرداد

صاحب منصبی از جانب رضاخان برای مدرس ده هزار تومان پول آورد و گفت: بگیر و هیچ مگو.

مدرس پاسخ داد:

 پول را زیر تشک بگذار و برو و به اربابت بگو تا دینار آخرش خرج نابودی تو خواهد شد.

اگر راضی بود که هیچ وگرنه بیا و از همان جا بردار و برو.


  • علی حسنوند
۱۰
خرداد

صاحب منصبی از جانب رضاخان برای مدرس ده هزار تومان پول آورد و گفت: بگیر و هیچ مگو.

مدرس پاسخ داد:

 پول را زیر تشک بگذار و برو و به اربابت بگو تا دینار آخرش خرج نابودی تو خواهد شد.

اگر راضی بود که هیچ وگرنه بیا و از همان جا بردار و برو.


  • علی حسنوند
۱۰
خرداد

صاحب منصبی از جانب رضاخان برای مدرس ده هزار تومان پول آورد و گفت: بگیر و هیچ مگو.

مدرس پاسخ داد:

 پول را زیر تشک بگذار و برو و به اربابت بگو تا دینار آخرش خرج نابودی تو خواهد شد.

اگر راضی بود که هیچ وگرنه بیا و از همان جا بردار و برو.


  • علی حسنوند
۰۷
خرداد

شاعری میگوید:

   باید امشب بروم

                   دل من میگوید:

                       کاشکی میرفتم

                        کاش شب میرفتم

                         همه شب میرفتم

                            کاشکی میگفتم:

                                                   باید امشب بروم




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ (1) قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً (2) نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً (3) أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً (4)

إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً (5) إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً (6)

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

هان اى جامه به خود پیچیده! (1).پاره‏ اى از شب به جز اندکى از آن را بر خیز و زنده بدار (2).  یا نصف آن را و یا کمى کمتر از نصف را (3).و یا اندکى بر نصف بیفزا و قرآن را شمرده شمرده بخوان (4).آماده باش که به زودى کلامى سنگین بر تو نازل مى‏کنیم (5). و بهترین وسیله براى صفاى نفس و سخن با حضور قلب گفتن هنگام شب است که خدا آن را پدید آورده (6)




  • علی حسنوند
۰۴
خرداد


 گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و بر می گشت.

پرسیدند:  چه  می کنی؟

پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی است و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.

گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می توانی بیاوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.

گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم اما آن هنگام که خداوند از من پرسید وقتی که خلیلم ابراهیم(ع) را بی گناه در آتش انداختند تو چه کردی؟

پاسخ دهم:

 هر آن چه را که از توانم بر می آمد... .




یکی از ویژگیهای خیلی از ما این است که همه اش نق میزنیم به این و آن.

و هیچگاه از خود نمی پرسیم آیا من وظیفه ام  انجام دادم ؟

ابراهیم زمان چون یوسف در چاه غیبت گرفتار است و دوستانش با گناهان و بی توجّهی ها جانش را بر منجنیق آتش میگذارند ، او را بر صلیب میکشند و دوستدارانش سرگشته طور سینایند.

 
اما بزودی یوسف از چاه برون خواهد آمد.....

 
...... و مرا خواهند پرسید : و تو چه کردی ؟

و خوشا به حال گنجشکان سرفراز  ...



در پناه صاحب الزمان

  • علی حسنوند
۰۱
خرداد

تولد ماه تابان امامت و ولایت امام علی النقی الهادی علیه السلام بر شما مبارک
امام هادی علیه السلام تا همیشه تاریخ نور افشانی خواهد کرد
وصد البته همیشه سگهایی  برای عوعو کردن هستند
مه فشاند نور و سگ عوعو کند

علی حسنوند

منبع:پاتوق بچه شیعه ها   http://shia-patogh.blogfa.com/داستانی از امام هادی

شعبده بازی از هند نزد متوکل آمد، تردستی های عجیبی از خود نشان داد که متوکل حیران گردید، متوکل که از هر فرصتی می خواست بر ضد امام هادی (علیه السلام) استفاده کند،  به شعبده باز گفت : اگر طوری کنی در مجلسی عمومی ، حضرت هادی (علیه السلام) را شرمنده کنی ، هزار اشرفی به تو جایزه می دهم . شعبده باز گفت : سفره غذا را پهن کن و قدری نان تازه نازک در سفره بگذار، و مراکنار آن حضرت بنشان ، به تو قول می دهم که حضرت هادی (علیه السلام) را نزد حاضران ، سرافکنده و شرمنده سازم .

متوکل مغرور، سفره ای با غذاهای رنگارنگ گسترد، و عده ای از رجال را دعوت کرد، از جمله امام هادی (علیه السلام) را ناگزیر کنار آن سفره آورد. مهمانان مشغول خوردن غذا شدند، مقداری نان دراز کرد تا بردارد، هماندم شعبده باز کاری کرد که نان به جانب دیگر پرید، امام هادی (علیه السلام)  دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوی دیگر پرید، و حاضران خندیدند، این حادثه چند بار تکرار شد و موجب خنده حاضران گردید.

  در آنجا متکائی بود که صورت شیر در پارچه آن کشیده بودند، امام هادی (علیه السلام) بر همان صورت دست نهاد و فرمود: قم فخذ هذا: بر خیز و این شعبده باز را بگیر همان صورت به شکل شیری در آمد و به شعبده باز حمله کرد و او را بلعید، سپس به جای اولش ، به همان صورت و نقش شیر در پارچه متکاباز گشت .

متوکل در آن مجلس ، آنچنان ترسید و وحشت زده شد که بی هوش شده و از رو بر زمین افتاد، و حاضران در مجلس از ترس گریختند. بعد متوکل به دست و پای امام هادی (علیه السلام) افتاد و عاجزانه درخواست کرد که کاری کنید آن شعبده باز برگردد، امام هادی (علیه السلام) به او فرمود: این کار نشدنی است، آیا تو دشمنان خدا را می خواهی بر اولیاء خدا مسلط کنی؟

و دیگر آن شعبده باز دیده نشد

*******

راستی

شب جمعه اوّل ماه رجب(شب جمعه همین هفته)  لیلة الرَّغائب است(شب آرزوها) شب بسیار با فضیلتی است و اعمالی دارد که از حضرت رسول صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله وارد شده میتونید از مفاتیح مطالعه کنید

  • علی حسنوند